خوی –
ترکستان ایراندکتر محمدرضا باغبان کریمی
چکیده:
خوی در کتاب نزههالقلوب به عنوان ترکستانِ ایران معرفی شده است. مستوفی (680 – 750 ه. ق.) مورخ و جغرافیدان قرن هشتم هجری دارای سه کتاب معتبر در تاریخ، جغرافی و شعر است. او ضمن سخن از مردم خوی، آنان را زیبا روی و سفید چهره دانسته و این شهر را ترکستانةِ ایران خوانده است. البته او مینویسد که خوی را ترکستان ایران خوانند، این گفته نشان میدهد که آوازه ترکستان بودن شهر خوی از طرف او نیست، بلکه این آوازه در اکناف گسترده بوده است و او تنها بدان اشاره کرده است. زیرا با اندک تورقی در تاریخ پر افتخار این شهر، علاوه بر زیبایی چهره و اخلاق مردمان خوی، در آن مقطع تاریخی شخصیتهای برجستهای در این شهر میزیسته و فرهنگ و ادبیاتی غنی به زبان ترکی نیز در این شهر ساری و جاری بوده است. بیتردید خوی، بخشی از جغرافیا، فرهنگ و ادب آذربایجان بوده و زیبایی ترکان زبانزد مردم عالم بوده و این وصف در تمام ادبیات ایران از جمله ادبیات فارسی نیز معروف و مشهور است. میدانیم که مستوفی در آثارش همواره تلاش داشته است زبان مردم اقصا نقاط ایران را پهلوی (!) جلوه دهد. در این مقاله اشارهای کوتاه به غنای ادبیات ترکی در آذربایجان بهیژه شهر خوی خواهیم داشت تا دلیل لقب ترکستان ایران برای شهر خوی را توضیح داده باشد.
کلید واژهها: شهر خوی، ترکستان ایران، نزهه القلوب، زبان و ادبیات ترکی، سدهی هفتم.
مقدمه
شهر خوی یکی از زیباترین شهرهای آذربایجان است که در طول تاریخ پر آشوب خود، همواره سربلند از آزمون تاریخ بیرون آمده و هزاران عالم، محقق، هنرمند، خردمند و اندیشهورز، شاعر، و . . . به جامعه فرهنگی کشورمان تحویل داده است. خوی را شهر "دارالمؤمنین" لقب دادهاند، زیرا در طول تاریخ بسیاری از علمای دینی و علمی برای تبری جستن از حاکمان ظالم بدین دیار آمده و احترام دیدهاند و ساکن گشتهاند و امروز یادمانهای این بزرگان پتانسیل خوبی برای جلب گردشگران فرهنگی است. شهری که مردمانش قدر و حرمت علم و ادب را نگه داشتهاند و برای عالمان، عارفان و اهل قلم و قدم احترام نهادهاند. این شهر هرگز خالی از عالمان نبوده و همواره عالمانی را در دامن خود پرورده و چه بسیارند عالمانی که در این شهر بالیدهاند. این شهر ستمدیده از حوادث و بلایای تاریخی بیبهره نبوده است. هنوز داغ مصیبتهایی که اشرار کرد و ارمنی بر سر مردم این دیار آوردهاند فراموش نشده است. با اینحال، استوار و محکم ایستاده و از هویت علمی - ادبی خود دفاع کرده است. زبان مردم خوی ترکی بوده و ادبیاتی غنی بدین زبان وجود دارد.
ادبیات ترکی در آذربایجان از قرن چهارم هجری رو به اوج نهاد و در سده ششم توان این را یافت که ادبیاتی غنی و صاحب سبک را نمایان سازد و در سدهی هفتم به قله شکوفایی رسید و صدها شاعر ترکیگوی سر برافراشت و امروز ما صاحب میراثی غنی از ادبیات ترکی هستیم که یادگاری گسترده از شهر خوی در آن دوره است. آنچه از تواریخ برمیآید در دربار سلطان محمود غزنوی شاعران ترکیسرایی چون آیتکین، کاتبی، ایلاقی و دیگران حضور داشتهاند. در همان زمان – زمانی که سلجوقیان تحت امر غزنویان عنوان "یبغو" داشته و سرکرده قشون بودهاند در امارت خویش راویان – اوزانها و شاعرانی را پرورش میدادهاند. در این میان اوزان و راویانی چون شیخ حسامالدین اینانج پرورش یافتند که اوغوزنامه میخواند و حتی سلسله نسب سلجوقیان را حفظ بود و روایت میکرد. اثر روایی وی با نام "ملکنامه" هر چند که امروز اصل آن گم گشته است (!) اما معلومات مندرج در آن را میتوان در تواریخ مختلفی چون جامعالتواریخ، حبیبالسیر، تاریخ ابنبطوطه، امیرعلیشیر نوایی و دیگران یافت. اما کینه و نفرت پهلویپرستان بعد از روی کار آمدن سلسله پهلوی در نابودی چنین کتابهایی مشهود است. این امر به دستور استعمارگران انگلیس پای گرفته و با اصرار بر نامیدن نام ایران به صورت "پرشیا" هنوز هم جاری و ساری است و ایران را نمیخواهند بلکه تلاش دارند ایران را فارسستان کنند و از رشد و تعالی زبان و ادبیات دیگر اقوام اصیل ایرانی مانند ترکی آذربایجانی جلوگیری کنند. تلاش 200 ساله این استعمارگران و نوکران بیجیره و مواجب آنان تاکنون مانعِ بالندگی زبان و ادبیات ترکی بوده است. اما چرخهای تاریخ میگردد و افکار مذموم و ارتجاعی آنان را خرد میکند و حقیقتها برملا میگردد. ادیبان انگلیس همواره پیشنهاد دادهاند تا از شاعران سه زبانه آذربایجان در تاریخ ادبیات ایران نامی برده نشود (براون، 1357). نوکران این سیاست همچون ذبیحالله صفا در تاریخ ادبیات فارسی در ایران در حالیکه از حرکت حروفیان بحث میکند و بیش از 10 صفحه را بدان اختصاص میدهد نامی از شاعر بزرگ این ادبیات - عمادالدین نسیمی نمیبرد. این رفتارها دقیقاً عمدی و نوکرصفتانه و در جهت اجرای اوامر استعمارگران است. امروز ادبیات ترکی بجا مانده از سدههای چهارم و پنجم هجری خود را مینمایاند و دیوان اشعار این بزرگان از پستوی خانهها و کتابخانهها کشف میگردد. ملکنامه از قرن پنجم هجری (سال نگارش آن 451 هجری بوده است) تا به امروز مورد بررسی و تدقیق پژوهشگران جهان است. آنچه از این کتاب میدانیم این است که اسطورهها، حماسهها و اوغوزنامههای ترکان ایران در آن معرفی شدهاند. دیگر کتاب این دوره، تاریخ فخرالدین مبارکشاه است که با وجود نگارش آن به زبان فارسی از چاپ آن در ایران جلوگیری به عمل آمده است و تنها چاپ آن در سال 1923 در لندن اتفاق افتاده است. در این کتاب نیز اطلاعات ارزشمندی از آلپ ارتونقا (افراسیاب) به همراه سخنان گهرباری از وی و اوراقی از تاریخ ترکان ارائه میگردد. همچنین با وجود حجم اندک کتاب، اطلاعات گستردهای از زبان و خط و ادبیات امپراتوری خزران در آذربایجان وجود دارد. شاعران دربار سلجوقی نیز فراوانند که از آن جمله عزالدین کیکاووسی (متوفای 598 ق.) غزلیات شیوایی دارد (رحمانی، 1370: 31). از اشعار اوست:
بیز جهانی ترک ائدیب گئتدیک
رنجینی دیلده برک ائدیب گئتدیک
شیمدیدن گبری نوبت ایردی سیزه
ندیته کیم اوّل ایرمیشدی بیزه.
ادبیات آذربایجان در قرن ششم چنان نضج میگیرد که زبان فارسی نیز زبان به عنوان عروس تازهوارد در آذربایجان مطرح میگردد. هرچند که پیشتر شاعر بزرگ آذربایجان - قطران تبریزی برای آموختن زبان فارسی تلاش کرده و اسدی طوسی نیز نخستین فرهنگ لغات فارسی را گردآوری کردهاند، اما قرن ششم را باید سده ورود زبان دری یا فارسی به آذربایجان دانست. نظامی کبیر در مقدمه لیلی و مجنون زبان فارسی را عروس تازه وارد خوانده و در کنار اشعار ترکی خویش، پنج گنج ادبیات فارسی را نیز خلق کرده است و گوی سبقت را از دیگر شاعران فارسیگوی برده است. بهطوریکه دهها تذکرهنویس و از آن جمله خود سعید نفیسی مینویسند اگر حافظ و سعدی (و فردوسی) را پیامبر ادبیات فارسی بدانیم نظامی را باید خدای ادبیات فارسی دانست (نفیسی، 1319: 136).
گفتنی است که زیبایی، خلاقیت و ادبیات ترکان نه تنها در ایران، بلکه در کلّ سرزمینهای قلمرو حکومت اسلامی زبانزد بوده است بهطوریکه نویسندگان عرب نیز در مدح و تمجید از ترکان کتابهای فراوان نوشتهاند. از آن جمله فضائل الاتراک از جاحظ (160– 255 ق.)، رساله فی تفضیلالاتراک (سال 446 ق.) از ابن حسّول، مفاخرالاتراک از علی قزوینی تقدیم به سلطان سنجر، رساله قشریه از ابنبطوطه، مناقبالاتراک از ابنخلدون، تحفهالترک از انجمالدین ابراهیم بن علی الطرسوسی (قاضی القضات دمشق در سال 758 ه. ق.) و دهها اثر دیگر را نام برد.
از قرن ششم نگارش کتابهای ترکی در عرصه تصوف آغاز شد و ابتدا کتابهای مختلط عربی - ترکی یا فارسی - ترکی بودند و به آرامی مثنویهای کوچک در حد کمتر از صد بیت به زبان ترکی پا گرفت. مثنویهای بزرگ داستانی نیز رواج داشت از جمله قصه یوسف، فرائض، بهجهالحدایق فی واعظهالخلایق، و غیره بخشی از این آثار هستند. از دیگر کتابهای این دوران میتوان حکایات باتتال غازی، دانشمندنامه و دیگران را نیز نام برد (منصوراوغلو، 1945: 220–207). نگارش این داستان فولکلوریک و دیگر داستانهایی از این دست به دستور سلاطین سلجوقی بودهاند (کریمی، رمانسهای ایرانی: 8) و داستان سلطان محمود، مثنوی 79 بیتی از شیاط حمزه است (سعادتالدین بولوچ، 1968: 15). قابل توجه است که اکثر رمانسهای ایرانی با وجود نگارش آنها به زبان فارسی بر اساس شخصیتهای سلاطین ترک سلجوقی و قاراخانی و توجه به تاریخ آذربایجان نوشته شدهاند. از آن جمله داستان "امیر ارسلان" داستانی است که بر اساس زندگی آلپ ارسلان سلجوقی است، یا "علاءالدین و چراغ جادو" بر اساس زندگی و کارهای سلطان علاءالدین تکش سلجوقی است و همینطور است داستان "علی بابا و چهل دزد بغداد" که شخصیت تاریخی سلطانِ قاراخانی قهرمان آن داستان است.
حمدالله مستوفی در کتاب "تاریخ گزیده" نیز به رشد و بالندگی زبان و ادبیات ترکی پرداخته است. او در این کتاب، از سلسله حاکمان قزوین سخن میراند و افتخاریان را جزو سلسلههای فرهنگدوست این منطقه یاد میکند (مستوفی، 1364: 793). از جمله از افتخارالدین محمد بَکری سخن بهمیان میآورد که در تحصیل خط و زبان ترکی و مغولی سعی بلیغ نمود و کتابهای کلیله و دمنه و سندبادنامه را به ترکی نقل کرد و در هر دو زبان داد سخنوری داده است (مستوفی، 1364: 798). او در زمان اوکتای قاآن آموزش زبان ترکی برای منگو قاآن، برادران و عمزادگان و دیگر خویشان دربار را بر عهده گرفت. وی به سال 651 حاکم قزوین شد و به سال 678 در گذشت. این همه گفته شد تا زمینه برای بررسی اوضاع فرهنگی شهر خوی آماده گردد، زیرا وضع خوی بیرون از اوضاع کل آذربایجان نیست.
متن مقاله
برای بررسی هدف مقاله، پرداختن به شخصیتها و فضای ادبی شهر خوی را که مسلماً جدای از حال و هوای کل آذربایجان نیست ایجاب میکند. آذربایجان، سرزمین خردورزی و اندیشهپروری است و بسیاری از بزرگان اندیشه و هنر از این سرزمین برخاستهاند. قرن هفتم یکی از دورانهای خردخیز سرزمین ماست که هزاران عالم و دانشمند، فقیه و عالم، فیلسوف و اندیشمند، شاعر و هنرمند وارد میدان شده و آثار گرانقدری را به جامعه بشری ارزانی داشتهاند. همچنین در همین سده با توجه به تساهل و تسامحی که سلاطین سلجوقی و خوارزمشاهی در برابر ادیان و مذاهب نشان میدادند طریقتها و نحلههای فکری مختلف با آزادی تمام رشد و توسعه مییافتند. مراکز مهم علمی – ادبی و هنری از آسیای میانه تا آسیای صغیر گسترده شده بود. در همین دوران با یورش مغولان، بسیاری از عالمان و اندیشمندان از خراسان به آذربایجان روی آوردند. زمانی از این حرکت نگذشته بود که با رسیدن مغولان بدینجا، از آذربایجان نیز بهسوی آناتولی روان شدند. در همین بحبوحه، هزاران عالم و شاعر از آذربایجان به آناتولی رفته و فعالیتهای علمی – فرهنگی را در آن سرزمین تقویت نمودند. یادآوری این نکته ضروری است که حرکتهای علمی – فرهنگی بسیار نیرومندی در تمام شهرهای آذربایجان از تبریز و اورمیه، خوی و سلماس در جریان بود و در این کوچ همگانی، عالمان بسیاری از خراسان و آذربایجان سوی آناتولی رفتند. از این بزرگان میتوان حاجی بکتاش ولی، بابا الیاس، بابا اسحاق، تاپدوق بابا، بهاءالدین ولد پدر جلالالدین مولوی، از خراسان و دیگران نام برد که ابتدا به آذربایجان آمدند و سپس بههمراه صدها اندیشمند آذربایجانی مانند بهاءالدین چلبی از اورمیه، شیخ محمود خویی (اخی ائورن) از خوی، بابا سلطان یا گئییکلی بابا از خوی، آبدال موسی از خوی، اخی جعفر خطیر زنجانی از زنجان، خواجه احمد فقیه از تبریز و دیگران رهسپار دیار روم شدند. دوستی و مودت شیوخ آمده از خراسان با بزرگان آذربایجان نقطه عطفی را پدید آورد و دوستیها چنان عمیق شد که در حرکتهای سدههای بعدی نیز بیتأثیر نبوده است از جمله دوستی بهاءالدین ولد با بهاءالدین چلبی (اخی تورک) قابل ذکر است. همان بهاءالدین چلبی اورمیهای که ذکاوت و هوشیاری جلالالدین مولوی را در ناصیه این کودک مشاهده کرده و آن را به پدر وی گوشزد میکند و بعدهاست که وی مرادِ هزاران تن از مریدان میگردد و حتی فرزندش (ابن اخی تورک) را نیز به مولوی میرساند که او نیز با عنوان "مریدِ مرادپرور" معروف میگردد.
ادبیات ترکی در خراسان پیشتر شروع شده بود، زیرا شیخ عزالدین حسن اوغلو در قرن ششم و اوایل قرن هفتم غزلیاتی شیوا به ترکی سروده است. همچنین خواجه احمد دهانی نیز غزلیات فراوان ترکی و شاهنامه سلجوقی را بالغ بر 20 هزار بیت سروده است (منصوراوغلو، 1947). همچنین بابا الیاس و بابا اسحاق نیز که دارای رسالهها و مثنویهای ترکی هستند از خاک پاک خراسان هستند.
ادیبان بسیاری درباره خواجه احمد فقیه به بررسیهای علمی – ادبی پرداخته و او را عالم و شاعری ترکیسرای و همعصر نظامی گنجوی دانستهاند. سال وفات خواجه احمد فقیه 618 مورد توافق اکثر ادیبان قرار گرفته است (مصطفی ییلدیریم، 2007، ص 205). شاخصترین محققان زندگی وی عبدالباقی گولپینارلی، محمد فواد کؤپرولو، عثمان سرت قایا، میکائیل بایرام، هدایت ایشیق و . . . میباشند (ایشیق، 2002، ص 48).
میکائیل بایرام، در یک جمعبندی از دوران 250 ساله سلطنت سلجوقیان در آناتولی، معتقد است حدود 230 اثر در این دوران نوشته شده است که در این میان 20 اثر مؤلف شناخته شدهای ندارد و مؤلف این آثار هنوز مجهول مانده است. از این تعداد اثر، 145 اثر به زبان فارسی است، 68 اثر به زبان عربی و تنها 15 اثر به ترکی است (بایرام، 2004: 107). تردیدی نیست که تعداد آثار ترکی در آذربایجان به مراتب بیشتر از آناتولی بوده است هر چند که تا امروز آمار این کتابها بهطور کامل بررسی و شمارش نشده است. با این حال، تعداد دیوانهای موجود در دست، افزون بر این رقم است. بالندگی و شکوفایی زبان و ادبیات ترکی در آذربایجان پیشتر از آناتولی آغاز شده است از آن جمله احمد فقیه شاعر هم عصر نظامی گنجوی است و هر دو آثاری به زبان ترکی دارند.
ترکان سلجوقی در سال 463 وارد آناتولی شدند. با ورود آنان بسیاری از بزرگان آذربایجان نیز همراه آنان شدند و این حرکت از آذربایجان به آناتولی در قرنهای بعدی نیز تداوم یافت. در قرن هفتم با آمدن دهها شاعر متصوف از خراسان و آذربایجان به این سرزمین، دوران شکوفایی و توسعه ی ادبیات ترکی در آناتولی نیز آغاز میگردد. از شاعران آمده از آذربایجان و خراسان میتوان اسامی زیر را ردیف نمود: بابا الیاس، بابا اسحاق، حاجی بکتاش ولی، شیاط حمزه، خواجه دُهّانی، گلشهری، عاشق پاشا از خراسان، خواجه احمد فقیه از تبریز، بهاءالدین چلبی (اخی تورک) از اورمیه، اخی ائورن، آبدال موسی و گئییکلی بابا از خوی و آنگاه یونس امره که اورموی بودن وی مورد تصدیق بسیاری از ادیبان و پژوهشگران است و . . . .
حمدالله مستوفی (680–750 ه. ق.) خوی را ترکستان ایران خوانده است. وی سه اثر مهم دارد: نزههالقلوب در جغرافیا که به سال 730 تدوین کرده، تاریخ گزیده را در سال 740 نوشته و اثر منظومی با نام ظفرنامه را (در سه بخش: تاریخ عرب، تاریخ عجم و تاریخ مغول) به سال 735 به اتمام برده است. در کتاب نزههالقلوب درباره خوی اظهار میدارد که خوی را ترکستان ایران خوانند. اما به نظر میرسد که عنوان ترکستان ایران تنها به خاطر سفید چهره و ختایی نژاد و خوب صورت بودن مردم این شهر نبوده است، بلکه علاوه بر این خصوصیات خوب، زبان و ادبیات ترکی نیز در آن رونق تمام داشته و شخصیتهای بزرگی در این زمان از آنجا برخاسته و در اکناف جهان نیز پراکنده گشتهاند تا فرهنگ و ادب آذربایجان را به جهانیان عرضه دارند. مستوفی در نزهه القلوب، در "ذکر بلاد آذربایجان" تومان خوی را متشکل از چهار شهر خوی، سلماس، اورمیه و اشنویه میشمارد و چنین مینویسد: "خوی از اقلیم چهارم است . . . مردمش سفید چهره و ختایی نژاد و خوب صورتاند و بدین سبب خوی را ترکستان ایران خوانند" (مستوفی، 1362: ص 97).
خوی در عین حالی که برای بسیاری از علما موطنی امن بوده است، مرکز پرورش علما و عرفا بوده و بسیاری از این بزرگان به اکناف جهان اسلام هم رفتهاند. از این شهر، دهها و صدها عارف، عالم، شاعر و نویسنده، مورخ و محقق به مناطق مختلف دنیا کوچ کرده و در آنجا فعالیت علمی – ادبی خود را تداوم بخشیده، ولی هرگز موطن خویش را فراموش نکردهاند. امروز هم خوی شهر پژوهشگران بزرگی است، بسیاری از سیاستمداران معاصر از این شهر برخاستهاند، هنرمندان بزرگی در زمینههای مختلف هنری قد برافراشته و سیمای هنر را آذین بسته اند که اگر از هر زمینه نام تنی چند آورده شود چندین صفحه خواهد بود. در اینجا به معرفی تنها تنی چند از بزرگان شهر خوی میپردازیم:
اخی ائورهن
شیخ نصیرالدین محمود الخویی مشهور به اخی ائورهن از معروفترین اخیان قرن هفتم هجری است که از خوی به آناتولی رفت و در حرکتهای اجتماعی و حتی سیاسی آناتولی تأثیرگذار بود. درباره این شخصیت کتابهایی در باب کرامات، زندگی و فعالیتهای او نوشتهاند که مهمترین آنها نوشته شاعر بزرگ آذربایجان - گلشهری با عنوان "کرامات اخی ائورهن" است. همچنین در ولایت نامه حاجی بکتاش ولی نیز روایات افسانهای از وی آمده است. اخی ائورهن شاگرد فخر رازی و داماد شیخ اوحدالدین کرمانی است که او نیز جزو شاگردان حاجی بکتاش ولی به حساب میآید. منابع نشان میدهند که اخی ائورهن طریقت و گروه اخیان را نخست در قیصریه پدید آورد و بعدها بهتدریج در تمامی شهرهای آناتولی رواج یافت. وی علاوه بر حکایات، اشعار و سخنرانیها، کتابی به نام لطایفالحکمت نیز دارد. همچنین تألیف و ترجمه آثاری از عربی به اخی ائورهن نسبت دادهاند.
شیخ نصرالدین محمود الخوئی معروف به اخی ائورهن متصوف، فیلسوف و رهبر دینی است که در سال 549 ش در شهر خوی به دنیا آمده است. او تحصیلات کاملی کسب کرده و ابتدا به خراسان و سپس در سال 581 روانه بغداد میشود و به توصیه اوحدالدین کرمانی پیشِ خلیفه عباسی - ناصرالدین میرود. آنگاه در سال 582 در زمان سلطان قیاسالدین کیخسرو به قیصریه رفته و به تأسیس گروه اخیان میپردازد و رهبریت آنان را به عهده میگیرد. وی در سال 609 به خواست علاءالدین کیقباد به قونیه میرود، اما علاءالدین به دست قیاسالدین کشته میشود و بسیاری از اخیان نیز مجازات میشوند. اخی ائورهن نیز به حبس میافتد. بنا به سرودهای از سلطان ولد، اخی ائورهن در سال 639 در قیرشهر فوت کرده و مزار وی در آن شهر هنوز هم زیارتگاهی باشکوه هست. تحقیقات اخیر نشان میدهد که اخی ائورهن همان ملانصرالدین معروفی است که حکایات و لطایف فراوان از او یاد میشود و با همین حکایات آوازهای جهانی یافته است و امروز مجسمهای از ایشان در قیرشهیر برپا گردیده است.
منابع نشان میدهند اخی ائورهن با فاطمه دختر اوحدالدین کرمانی ازدواج کرده و گروه باجیان روم از اخیان را همسر او تشکیل داده است. فاطما باجی را "قادینآتا" لقب دادهاند.
اخی ائورهن زمانی به کار آهنگری پرداخته و سپس به دباغی روی آورده است؛ به همین دلیل توانسته است در آناتولی اصناف مختلف را متحد کرده و در برابر مغولان به مقاومت بپردازد. وی با دباغان و سراجان، بهطور کلی با اصناف مختلف، در شهرهای آناتولی روابط محکمی داشته و در حرکتهای اجتماعی آنان نقش بارزی ایفا نموده است. البته در مورد روایاتی که از شخصیت و کارهای او نوشته و یا روایت شده است اغراقهای فراوان نیز به چشم میخورد. اما تردیدی نیست که وی در اداره خانقاههای مناطق تحت نفوذ بسیار تأثیرگذار بوده است. گلشهری شاعر بزرگ آذربایجان در سده هفتم و هشتم هجری کتاب "کرامات اخی ائورهن" را نوشته است.
در اینجا بد نیست اشارهای کوتاه به حرکت اخیان بپردازیم که اخی ائورهن نیز یکی از رهبران این جرگه منتسب به تصوف شمرده میشود. اخیان گروهی از عرفا و شیوخ اسلامی هستند که در زمان سلجوقیان به فعالیت اجتماعی روی آوردند و نه تنها همه مسلمانان بلکه انسانها را برادر خواندند، بهویژه برای مسافران و غریبان به فتوت و مردانگی روی آوردند. این حرکت تنها از آذربایجان شروع و تا آسیای صغیر کشیده شد و سدههای چهارم و پنجم تا هشتم را درنوردید. اینان صرفنظر از باورهای صوفیانه و مذهبی نقش چشمگیری در تحولات اجتماعی داشتهاند. بنیانگزار این جریان، اخی فرج زنجانی است که در قرن پنجم با بنا کردن خانقاه و مسجدی توانست از غریبان و مسافران مهماننوازی کند و روحیه برادری را تقویت نماید. این گروه هر چند که در فعالیتهای سیاسی دخالت نمیکرد، اما گاهی در تحولات اجتماعی که منجر به حرکتهای سیاسی نیز میشد مشارکت نموده، حتی در این راه کشتهها نیز داد. این حرکت اجتماعی بیشتر رنگ تصوف گرفته و بزرگان آن در آذربایجان و آناتولی فعالیت داشتهاند.
ابنبطوطه در قرن هشتم هجری گزارش مفصلی از وجود اخیان در آناتولی آورده و دیگر نویسندگان و مورخان این دوره، اشارههای فراوان به آنان داشته و گروههای مختلفی از آنان را (مانند ابدالان، باجیان و غیره) نیز عنوان نمودهاند. روش اصلی اخیان کمک به مسافران، غریبان و فقیران بوده و فتوت و مردانگی را پیشه خود ساخته و به حضرت علی (ع) با اطلاق "لافتی الاّ علی" توسل میجستند. اخی ائورهن این اندیشه را تا آناتولی برد.
در مورد منشأ لغوی این کلمه اختلاف نظرهایی وجود دارد برخی آنرا همان کلمه "اخی" عربی به معنای "برادرم" قبول دارند و برخی نیز آنرا کلمهای ترکی دانسته و مشتق از "آقی" یا "اکی" در زبان ترکی اویغوری به معنی سخاوتمند و بخشنده دانستهاند. شاید هم مشابهت و هماوایی این دو کلمه سبب ایجاد چنین بحثهایی شده است. یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که اخیان در فتح اروپا مؤثر بودهاند. آنان تا اروپا و بالکان توسعه یافتهاند و جزوی از فرهنگ ترکان بهشمار میآیند. در تمام کتابهای ترکی مانند قوتادغو بیلیک، دیوان لغاتالترک، عتبهالحقایق، معینالمراد، قصص الانبیا، و . . . اخی بهصورت آکی آمده است. اخیان آناتولی را آلپ ارنلر نامیدهاند. تشکیلات فتوت را در آناتولی با اخیان میشناسند و شیوخ آنان را اخی گویند (مخبر دزفولی، 1390، ص 225؛ گولپینارلی، 1942، ص 56 ). اخی یا آکی در کتاب دده قورقود به معنای پهلوان و جوانمرد آمده است (شکر، 1385: 144).
کلمه فتا در زبان ترکی به صورت آلپ همان معنی را میدهد و بسیاری از قهرمانان ترک که شیوه عدالت پروری، جوانمردی، گذشت و سخاوت، همیاری با مردم را پیشه ساختهاند آلپ نامیده میشوند، مانند آلپ ارتونقا، آلپ ارسلان و غیره. در آناتولی نیز اخی احمد فقیه و اخی ائورهن، همچنین اخی ترک (بهاءالدین چلبی) تلاش کردهاند تا عدالت را در جامعه بدون مشارکت حکومت عملی کنند و اخلاق و رفتار مردم را با پیشوایان برجسته دینی هماهنگ کنند و مردم را به نیکی و همیاری عادت دهند.
بابا سلطان یا گئییکلی بابا
باباسلطان یا گئییکلی بابا، 700 سال پیش، دنیای عرفان را درنوردیده و در تاریخ تصوف اسلامی نامی بلند آوازه دارد و روح بزرگش هنوز هم آسمان شهر خوی را عطرآگین میکند. این شخصیت بزرگ بابا سلطان است که با نام "گئییگلی بابا" معروف میباشد. گئییک در زبان ترکی به معنای گوزن است و در تذکرهها آمده است که او سوار بر گوزن اطراف و اکناف جهان را درمینوردیده و به یاری عالمان و شاگردان علم و معرفت میرسیده است. امروز مقبره وی در بورسا، زیارتگاه اهل عرفان است. درختی که 700 سال پیش در آن سرزمین کاشته است امروز موجود است و به عنوان درختی مقدس محترم شمرده میشود و هزاران تن از مردم روزانه از آن بازدید میکنند و منبع لایزالی برای درآمد کشور همسایه شده است.
مورخان و تذکرهنویسان از تولد وی در شهر خوی مینویسند. قاموسالاعلام ترکی، او را از شهر خوی آذربایجان میداند که برای آموختن علم رهسپار سرزمینهای وحی گشته و سپس در بغداد نزد عالم و عارف زمانه شیخ تاجالعارفین ابوالوفا و بابا الیاس خراسانی درس آموخته و آنگاه در بورسا مسکن گزیده است. در لقب او عنوان بابا وجود دارد. عصیان باباییها در تاریخ آناتولی از جنبشهای علمی و عرفانی بشمار میآید. اصل آنان از خراسان است و بسیاری از بزرگانی که امروز در آناتولی آرمیدهاند در سده هفتم از خراسان برخاسته و به آذربایجان آمدهاند. مدتی در آذربایجان مأمن گرفته و با بسیاری از دانشمندان آذربایجان مراوده داشته و سپس با نزدیک شدن مغولان، همراه با برخی از دانشمندان آذربایجان بهسوی آناتولی رهسپار شدهاند.
بابائیه یک نهضت دینی بود که بابا الیاس – عارف و شاعر نامی آذربایجان- در آناتولی به راه انداخت و علیه سلجوقیان شورید. بسیاری از پژوهشگران و ادیبان ترک مانند گولپینارلی، فؤاد کؤپرولو و توغان، بابائیه را مورد بررسی قرار داده و از بابا الیاس (متوفی 638 ه. ق) سخن راندهاند. بابا الیاس از عارفان خراسان است که مدتی در آذربایجان ماند و بعد به آناتولی رفت. رسالهای منظوم به ترکی هم دارد. او، خود مرید شیخ ابوالوفای بغدادی بوده است. پیروان وی، بارها علیه سلجوقیان عصیان کردند و گاه شکست خوردند. بعدها به حاجی بکتاش ولی پیوستند و مدتی بعد به قلندریه متمایل شدند و مشرب ملامتیه را پذیرفتند.
بابا سلطان که نام اصلیاش حسن بوده است در سال 674 در خوی به دنیا آمد (م. کریمی، 1395، شفق آذربایجان). بعد از سیر و سفری طولانی برای کسب دانش، نهایتاً در بورسا که شهری مذهبی بود اسکان گزید. تواریخ العثمانیه اثر عاشق پاشازاده در میان سلاطین عثمانی از اورهان غازی سخن میراند و نشان میدهد که بابا سلطان از او حمایت کرده و او موفق به تسخیر بورسا و راندن سلجوقیان از این شهر گشته است. روایات فراوانی از بابا سلطان در تسخیر این شهر آمده است. نوشتهاند که بابا سلطان سوار بر گوزن و با همیاری مریدانش این سرزمینها را از چنگال سربازان سلجوقی بدر آوردند و فتح کردند و به همین خاطر به گئییکلی بابا ملقب گردید.
او در بخش شرقی اولو داغ در روستایی که امروز بابا سلطان نامیده میشود به سال 750 هجری فوت کرده است. مقبرهاش امروزه در همان روستا زیارتگاه عارفان و جهانگردان است. بعدها اورهان غازی مزاری برای او ساخت و در جوار آن، مسجد و درگاهی برپا نمود. در سالهای بعد، از طرف مردم، در همانجا روستایی زیبا بوجود آمد و به نام باباسلطان معروف شد. مزار او در سال 1364 ه.ق./ 1950 م مرمت گشته است.
یونس امره او را چنین یاد میکند:
گئییکلونون اول حسن سؤز ائییتمیش کندودن
قدرت دیلیدور سؤیلر، کندونون سؤز نهسیدور.
اورهان بارها مال و ملک به نام او کرد و او نپذیرفت. اما در اسناد مانده از این دوران - "تحریر دفترلری"-، مالکیتی به نام درویشانِ بابا سلطان ثبت شده است. گویند او تنها املاکی را در دامنه اولو داغ برای زندگی مریدانش پذیرفت و از پذیرفتن ملکی برای خود سر باز زد. امروز وقفهایی برای این مقبره موجود است که حاصل آن صرف مقبره بابا سلطان و امور خیریه میگردد.
آبدال موسی
شهر خوی از جمله شهرهایی بوده است که در قرن هفتم صدها عالم و متفکر را در دامن خویش پرورده و بانی بسیاری از حرکتهای فرهنگی و ادبی، حتی سیاسی در آناتولی میشوند. آبدال موسی یکی از عارفان این سده است که در عین حال یکی از اوزانهای معروف متصوفان بهشمار میآید. او نوه عموی حاجی بکتاش ولی است که ذکر کراماتش زمان را در نوردیده و در تذکرههای فراوان روایت گشته است. پایه او سلطانی و مرتبهاش آبدالی و مفامش آیاقچی در خانه پیر است. اینها در واقع سلسله مراتب صوفیان شمرده میشوند. آبدال موسی که نامش در میان پایهگذاران علوی در آناتولی نیز نوشته شده است یکی از بزرگان طریقت و معلم هزاران تن از مریدان است و خود از خلفای معنوی حاجی بکتاش ولی است. او حتی بعد از مرگش نیز مورد احترام مردم بوده و امروزه روز هم تربت پاکش زیارتگاه دوستدارانش است.
دقیقترین اطلاعات در مورد زندگی و خلاقیت او را بایستی در آثار خود او جست هرچند که مناقب، ولایتنامهها و تذکرههای فراوان درباره او نوشتهاند. شهرت او در میان علویان با احترامی خاص زنده مانده است. سال تولد وی بهطور دقیق معلوم نیست، اما از دیوان وی در مییابیم که در خوی زاده شده، همانجا نشو و نما یافته است، اما اجداد وی از خراسان به خوی آمدهاند. منابع تاریخی نوشتهاند که موسی ارتباط خانوادگی با حاجی بکتاش داشته است و پیش از تولد آبدال موسی، بکتاش ولی مژده تولد وی را داده بود. با این توصیف ادیبان و پژوهشگران بدین نتیجه رسیدهاند که پدر موسی، حسن قاضی، و پدر بزرگش حیدر آتا بوده و حاجی بکتاش، عموی پدرش بوده است. آبدال موسی دارای اصل و نسب خراسانی است، این سخن را هم حاجی بکتاش ولی و هم آبدال موسی نوشتهاند. در اشعار چندی بدین امر اشاره کرده است.
پدر آبدال موسی در طفولیت او فوت کرده و تربیت او را پدر بزرگش حسن قاضی بر عهده گرفته است. بعدها از خوی به آناتولی رفته و شهرهای مختلف را گشته و در خانقاهها به تدریس پرداخته و صدها و هزاران طلبه را درس داده و راه حاجی بکتاش ولی را پیموده است. موسی در مأموریتهای مختلف مشارکت کرده است. او در فتح بورسا (سال 704 ق) همراه اورهان قاضی بوده است. بعدها در فتح شهرهایی چون مانیسا، آیدین، دنیزلی، و همچنین آنتالیا نیز حضور داشته است. او در همه این شهرها به تدریس مشغول بوده و لذا آشنایی با مردم و مناطق نیز از مزایای کار او به شمار آمده است.
در سیاحت نامه اولیا چلبی از مقبره باشکوه وی در نزدیکی آنتالیا سخن رفته است. برخی منابع دیگر نیز از وجود مقبره وی در بورسا و زندگی وی در این شهر سخنها گفتهاند. اشعار آبدال موسی در تکایا و خانقاهها با آواز و سماع همراه بوده است و در طول سدهها توسط اوزانها و دراویش خوانده شده است و امروز هم ترانههای عارفانه وی ورد زبان مردم است. زبان او نسبت به زمان خود بسیار ساده و به زبان مردم نزدیک بوده است. او به صراحت درباره اجدادش سخن رانده است:
کیم نه بیلیر بیزی نئجه سویدانیز
نه ذره اوددان نه خود سودانیز.
بیزه مفتون اولان معرفت سؤیلر
بیز خوراسان ائللرینده بویدانیز.
همچنین بلافاصله نسل خود را از شهر خوی دانسته و میگوید:
یئددی تامو بیزه نوبه خوار اولدو
سگگیز اوچماغ ایچیندهکی کؤیدهنیز.
بیزیم زخمیمیزه مرهم بولونماز
بیز قدرت اوخونا گیزلی یایدانیز.
طوردا موسی دوروب مناجات ائیلر
اصلیمی سورار ایسن "خوی"دانیز
همه ادیبانی که درباره آبدال موسی تحقیق کردهاند وی را اهل خوی دانستهاند که بعد از اسکان در آنتالیا، ارتباط خود با همشهریانش را نیز نگه داشته است. ذکر نام آبدال در کنار اسم موسی نشاندهنده عضویت وی در طریقت و اندیشههای متصوفانه و عارفانه است. میدانیم آبدالان در تاریخ تصوف آذربایجان دارای هویت خاصی هستند. در این سده طریقتهای اخیان، آبدالان و قلندران در پیوندی نزدیک بههم عمل کردهاند. علاوه بر دیوان اشعار آبدال موسی، دو اثر با نامهای "نصیحتنامه" و "ولایتنامه" نیز از او در دست است. او را نمادی از مردانگی، شجاعت، انسانیت و خردورزی دانستهاند. احترام وی به حاجی بکتاش ولی در اکثر اشعار او مشاهده میشود:
خوراساندان روما ظهور ائیلهین
پیریم حاجی بکتاش ولی دگیلمی؟
مینیب جانسیز دووارلاری یوروتن
پیریم حاجی بکتاش ولی دگیلمی؟
بر در ورودی مقبره چنین نوشته شده است:
ادبله قیل زیارت بیر مقامِ عالی شأندیر بو
فیوض حقه منبع آستان عاشقاندیر بو.
بهاءالدین چلبی (اخی تورک)
بهاءالدین چلبی پدر حسامالدین چلبی اهل اورمیه است که از این شهر به قونیه رفته و با پدر مولوی دوستی دیرینه داشته است. برخی مورخان بنیاگذار اصلی اخیان در آناتولی را همین اخی تورک چلبی میدانند که البته فرزندش با مولوی چنان رابطه مرید و مرادی به هم رساند که سبب دوستی و مراوده نزدیک اخیان و مولویان گردید. زمانی که بهاءالدین چلبی با پدر مولوی در اورمیه ملاقات داشت مولوی خردسال بود و او بود که علائم بزرگی در مولوی را بشارت داد. اوجاق و بایرام – دو پژوهشگر آناتولی، اخیگری در آناتولی را به اخی تورک اورموی پدر حسامالدین چلبی نسبت میدهند.
حسامالدین چلبی سبب شد بسیاری از جوانان اخیان در سلک مولویان قرار گیرند. افلاکی اشارات فراوان بدین فضیه دارد. حسامالدین را مریدِ مرادپرور نامیدهاند، چرا که او از مولوی خواست تا اثری مانند الهینامه سنائی بسراید و وظیفه کاتبی آن را خود حسامالدین بر عهده گرفت و "مثنوی معنوی" خلق شد و هر گاه حسامالدین کاری مهم برایش پیش میآمد در سرایش مثنوی نیز وقفهای ایجاد میشد. یادآور میشود که چلبی اوغلو که خانقاهش در سلطانیه زنگان قرار دارد فرزند حسامالدین چلبی است. ناگفته پیداست که در این زمان دانشمندان و شعرای ترکیگوی بسیاری در شهر خوی و اطراف آن زیسته و به خلاقیت ادبی میپرداختند که در مجالی دیگر از آنان یاد خواهیم کرد.
منبع مقاله: ماهنانه «شفق آذربایجان» ، ۱۳۹۶.
منابع
ابنبطوط، م.ا.ع. (1376). سفرنامه، مترجم: محمدعلی موحد، 2 جلد، تهران.
براون، ا. (1357). از سعدی تا جامی، تاریخ ادبی ایران، مترجم: علی اصغر حکمت، نشر امیرکبیر، تهران.
بایرام، م. (1991). اخی ائورهن و اخی تشکیلاتینین قورولوشو، قونیه.
حاجی بکتاش، و. (1958). ولایتنامه، تصحیح عبدالباقی گولپینارلی، استانبول.
رحمانی، ص. (1379). مقایسه عروض فارسی و آذربایجانی، تبریز.
سامی، شمس الدین. (1306– 1316). قاموسالاعلام ترکی، (جلد 1 تا 6)، جلد سوم، استانبول.
سلجوقلار دؤورونده آنادولو شاعیرلری، مجله تورک یوردو، استانبول، 2006، شماره 6، ص 289 - 295.
شکر، م. (1385). سلجوقیان، ترجمه نصرالله صالحی و علی طغرل، قم، نشر ادیان.
قورخماز، ز. (1995). کاشغرلی محمود و اوغوز تورکجهسی، آنکارا، تورک دیلی آراشتیرمالار.
کریمی، م.ر. (1395). شکوه اسلامی در تاریخ ادبیات آذربایجان، ج 3، تبریز.
کؤپرولو، ف. (1385). صوفیان نخستین در ادبیات ترک، ترجمه: دکتر توفیق سبحانی، تهران.
گولپینارلی، ع. (1939). ولایتنامه حاجی بکتاش ولی، آنکارا.
گولپینارلی، ع. (1953). مولانادان سونرا مولویلیک، استانبول.
گولپینارلی، غ. (1942). یونس امره دیوانی، ج 2، استانبول.
مستوفی، ح. (1364). تاریخ گزیده، تصحیح: عبدالحسین نوایی، تهران، انتشارات امیرکبیر.
مستوفی، ح. (1362). نزهه القلوب، تصحیح: گای لیسترانج، تهران، دنیای کتاب.
مازی اوغلو، ح. (1974). احمد فقیه – کتاب اوصاف مساجد شریفه، آنکارا، تورک دیلی قورومو یایینلاری.
منصوراوغلو، م. (1956). احمد فقیه، چرخنامه، استانبول، استانبول یونیوئرسیتهسی ادبیات فاکولتهسی یایینلاری.
منصوراوغلو، م. (1947). آنادولو تورکجهسی 13- جو عصرده، دهانی و منظومهلری، استانبول، استانبول یونیوئرسیتهسی ادبیات فاکولتهسی یایینلاری.
مصطفی ییلدیریم، (2007)، قونیه خوجا احمد فقیه زاویهسی چئورهسینده اولوشان یاپی توپلوغو، معارف، ییل 7، سایی 2.
مخبر دزفولی، فهیمه؛ (1390)، پیدایش طریقت علوی – بکتاشی در آناتولی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
م. کریمی، بابا سلطان – عارفی از خوی، شفق آذربایجان، 1395.
نفیسی، س. (1319). دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، کتابفروشی فروغی، تهران.
هدایت ایشیق، (2002)، ایپک یولو، قونیه، قونیه کتابی.
قیزیل قلم آذر Qizil Qelem...
ما را در سایت قیزیل قلم آذر Qizil Qelem دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mrbkarimia بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 15:42