نگاهی نوین به تاریخ آذربایجان - 21

ساخت وبلاگ

بررسی هویّت ساکنان قدیم آذربایجان در اسناد دست اول تاریخی عربی و فارسی

نویسنده: حسن رفیعی؛ کارشناس ارشد تاریخ

چکیده

سابقه­ ی اسکان و حضور ترکان در ایران و آذربایجان از جمله مباحث مناقشه برانگیز در تاریخ ایران می­ باشد که ایجاد و پدید آمدن بحث­ها و نظریات دامنه­دار و متضادی را سبب شده است. در این میان باستان­گرایان به دلیل عدم اعتقاد به تکثّر و تنوّع فرهنگی و زبانی در ایران و در نتیجه- تلاش برای انکار این حقیقت انکارناپذیر و اظهر من الشمس، سابقه­ ی حضور و استقرار ترکان در ایران و آذربایجان را تا دوره­ های متخاخرتر یعنی عصر صفوی و مغول و بعضا دوره ­ی سلجوقی فرو کاسته، زبان ترکی را نیز به عنوان زبانی غیر بومی، مزاحم یا میهمان که گویا از رهگذر تهاجم های اقوام آسیای مرکزی بر مردم آذربایجان تحمیل شده است، می­ نمایانند. اما گروه دیگر که برخلاف دسته­ ی نخست، ظری کاملاً متفاوت در این خصوص ارایه می دهند. نظر به این که عقاید و نظریات دسته ­ی نخست در خصوص این مبحث به شدت تحت تأثیر سیاستهای حکومتی، مقاصد ایدئولوژیک، تُرک­ستیزانه، غرض آلود و یکسان سازانه ­ی عصر پهلوی و دنباله روان آن حکومت می­باشد، در این مقال کوتاه، نگارنده به بررسی نظریات دسته ­ی دوم (و منابع و مستندات ارایه شده از سوی آنان)، در این باره اهتمام می نماید.

کلید واژه‌ها: آذربایجان،آذربیجان، عبیدبن شریه، عمروحاتم ربیعی، ترک، ترکان، ترکی.

متن مقاله

همان گونه که می­دانیم هویّت آذربایجانیها در نوشته­ها و آثار قلمی و عمدتاً تاریخی یکصد سال اخیر به دلایل کاملاً سیاسی در معرض دستکاری و دستخوش تغییر و تحریف واقع شده و ادّعاهای ضد و نقیض فراوانی از سوی فلان یا بهمان نویسنده در این خصوص مطرح شده است و امروزه هم درب بر روی همان پاشنه­ی سابق می­چرخد. به طوری که می­توان ادّعا نمود همان مطالب ساخته و پرداخته شده در دوره­ی پهلوی؛ با قلمی بروزتر و جذّاب­تر بروز رسانی شده و به خورد دانش آموزان، دانشجویان و علاقه مندان به تاریخ و مباحث هویّتی داده می­شود. امّا همان طوری که می­دانیم عمده ی مطالبی که تاکنون در این راستا یعنی در خصوص کیستی و هویّت اصیل آذربایجانیها منتشر شده است، در راستای جعلی نمایاندن و انکار هویت ترکی ساکنان قدیم آذربایجان بوده است. به طوری که با وجود دلایل، شواهد و مستندات فراوان تاریخی، زبان شناسی، باستان شناسی، ادبی و غیره برای اثبات ترک بودن آذربایجانیها و نیز اثبات حضور ترکان در آذربایجان، آن هم در ازمنه­ی بسیار کهن­تر از مقطع زمانی ورود ترکان سلجوقی (قرن 4 و 5 هجری) به این سرزمین، نویسندگان پهلوی به تبعیت از ایدئولوژی و سیاستهای حاکم آن دوره در خصوص اقوام و ملل غیرفارس کشور و در راستای سیاست ایجاد ملّت واحد بر اساس زبانی واحد و به بهانه­ی واهی ایجاد وحدت ملّی، همچنان بر غیرترک نامیدن آذربایجانیها اصرار دارند و بعضن دلایلی هم برای اثبات ادّعاهایشان مطرح می­کنند. جالب این که همین سیاست در خوزستان و در خصوص اعراب آن دیار و برخی دیگر از مناطق غیرفارسی زبان کشور نیز به معرض اجرا گذاشته شده است. اگرچه پهلویها وقت و سرمایه­ی هنگفتی را برای جعل و دستکاری و تحریف تاریخ مردم آذربایجان صرف کرده­اند، اما با این وجود با بررسی دقیق منابع دست اول تاریخی که از قضا بخش اعظم آن به زبان فارسی بوده و در دوره پهلوی منتشر شده است، به راحتی می­توان دروغها و تحریفهای تاریخنگاران عصر پهلوی در این خصوص را برملا نمود و به طور قطع و یقین اثبات نمود که ترکها، ساکنان قدیم آذربایجان بوده­اند و سابقه­ی حضور آنان در منطقه­ی مزبور به دوره­های خیلی پیش تر از سلاجقه و غزنویان باز می­گردد. در نوشتار حاضر نگارنده درصدد است تا بر اساس نوشته­ها و گزارشات نخستین متون تاریخی و جغرافیایی اسلامی و برخی منابع دست اول ادبی عربی و فارسی؛ مساله­ی هویّت و کیستی ساکنان قدیم آذربایجان را مورد بررسی قرار دهد. اما قبل از همه تاکید می­کند که متون و منابع مورد استفاده­ی نگارنده در این مقاله؛ نه منابع ترکی؛ که به قول ترک ستیزان از سوی محافل پان ترکیستی باکو یا ترکیه تهیه شده باشد، بلکه همان منابعی است که در ایران یا برخی از کشورهای عربی به چاپ رسیده و منتشر شده است. ناگفته نماند که در بحث حاضر به منظور رعایت اختصار و حوصله­ی خوانندگان و پرهیز از حاشیه­پردازی، به موضوع اقوام پروتوترک یا التصاقی زبان؛ از قبیل سومریان، ایلامیان، اورارتوها، مانناها و...، که در هزاره­های پیش از میلاد در مناطق بین النهرین، غرب، شمال غرب و جنوب غربی ایران به تشکیل تمدّن و دولت نایل آمده­اند و به نظر خیلی از پژوهشگران دست کم خویشاوندی آنها با ترکان امروزی مسجّل و ثابت شده، پرداخته نشده است. نخستین سندی که در اثبات ادعای ترک بودن آذربایجانیها و قدمت اسکان و حضور ترکان در آذربایجان به دست آمده است، از کتاب «التیجان فی ملوک حمیر» نوشته­ی ابن هشام؛ مورّخ معروف عرب می­باشد که به سال200هجری قمری به نگارش در آمده است. ابن هشام مزبور در جلد اول کتاب خویش و در ص416 متن عربی کتاب، از گزارش عبیدبن شریه؛ جهانگرد عرب به معاویه نخستین خلیفه اموی سخن به میان می­آورد و به گفتگوی معاویه با عبید می­پردازد و می­نویسد: «قال معاویه: وما بال آذربیجان لله انت، قال: له انها کانت من ارض الترک واجتمعوا له»(التیجان فی ملوک حمیر، عبدالملک بن هشام، ص416.) ترجمه فارسی گزارش: « معاویه گفت: خداوند تو را خیر دهد، از حال آذربایجان بگو! عبید گفت: آذربایجان از سرزمینهای ترک است و ترکان در آن گرد آمده­اند.» گزارش تاریخی بعدی در خصوص موضوع مورد بحث، از کتاب تاریخ بلعمی می­باشد. همان طوری که می­دانیم کتاب مزبور در اصل ترجمه­ی فارسی (دری) تاریخ طبری می­باشد. با این تفاوت که بلعمی، مطالبی را به تاریخ طبری افزوده و به نوعی کتاب جدیدی را به یادگار گذاشته است. در تاریخ بلعمی یا ترجمه­ی تاریخنامه­ی طبری، به سند و گزارش دیگری مبنی بر مالکیّت ترکان بر آذربایجان، در اعصار پیش از میلاد مسیح برمی­خوریم. در کتاب مزبور در ذکر خطبه­ی منوچهر ملک می­خوانیم: « و به یمن اندر ملکی بود، او را آرایش خواندندی. از فرزندان یعرب بن قحطان، نامش الحرث بن شداد بود و آرایش از بهر آن خواندند که بسیار غنیمتها بیاورد و حربها کرد و دشمنان را بشکست و ملکی بزرگوار بود و از ملوک یمن کس بزرگوارتر از او نبود. و پادشاهی و مملکت او تا زمین هندوستان برسید و با ایشان حرب و کوشش کرد و خواسته­ها و بردگان از زمین هندوستان به زمین یمن آورد و از زمین یمن به کوه طی بیرون آمد و به عراق آمد به ناحیت انبار و موصل، و بر آن حدها برگذشت و به آذربیجان شد و آن زمینها همه به دست ترکان اندر بود، همه از ایشان بستد و ایشان را مقهور کرد و زمین از ایشان پاک کرد و بازگشت.» (تاریخنامه­ی طبری، گردانیده ی منسوب به بلعمی، جلد اول، ص262 و 263) اما سند دیگر در باب همین موضوع، گزارشی مربوط به سده­ی اول هجری، از کتاب «جوامع الحکایات و لوامع الروایات» عوفی می باشد. در کتاب مزبور در شرح وقایع دوره خلافت عمرابن عبدالعزیز اموی یا عمر ثانی در سده نخست هجری می­خوانیم: «در عهد او خبر آمد که بیست هزار سوار به آذربادگان برون آمده است و روی به خرابی بلاد نهاده، امیرالمومنین عمرابن عبدالعزیز، عمرو حاتم ربیعی را فرمود که چهار هزار مرد بر و با آن ترکان حرب کن! عمرو گفت یا امیرالمومنین چهار هزار با بیست هزار چگونه حرب کنند؟ گفت: یا عمرو! قصاب از بسیاری گوسفند باک ندارد و چون پادشاه عادل باشد لشکر او هر جا که رود مظفر و منصور آید. چون عمرو حاتم برفت و با ترکان حرب کرد، ایشان را منهزم کرد و بسیار از آن جماعت اسیر شدند و به میامن عدل او این فتنه فرو نشست.» (جوامع الحکایات و لوامع الروایات«تاریخ ایران و اسلام»، سدیدالدّین محمّد عوفی، ص253.) گفتنی است که گزارش نقل شده؛ عین عبارت و گزارش کتاب هشتصد ساله­ی جوامع الحکایات بود. اما همان گونه که می­دانیم این گزارش و گفتگو، به سده نخست هجری برمی­گردد، یعنی زمانی که هنوز از غزنویان و سلاجقه و سایر ترکانی که پس از اسلام به این سرزمین راه یافته­اند، خبری نیست! بنابراین کافی است که از مدّعیان و طرفداران نظریه­ی غیرترک بودن مردم آذربایجان در اعصار پیش از غزنویان و سلاجقه همین یک سوال را بپرسیم؛ که چرا محمّد عوفی در سده نخست هجری، از قیام بیست هزار ترک آذربایجانی سخن به میان آورده است، حال این که طبق ادعای آنان نباید در این مقطع زمانی اثری از اسکان و حضور ترکان در آذربایجان وجود داشته باشد! بنابراین و با توجه به اسناد و گزارشهای فوق الذکر، شایان ذکر است که با وجود تلاشهای گسترده­ی صورت گرفته (از سوی شخصیتهای حقیقی و حقوقی) در150 سال اخیر برای بیگانه، تحمیلی، غیربومی، مهاجم یا میهمان جلوه دادن زبان تورکی در آذربایجان و نیز اهتمام بر نفی و نابودی آن زبان، اسناد، قرائن و شواهد تاریخی و غیرتاریخی موجود، حاکی از آن است که زبان مادری آذربایجانیان در آن روزگاران، جز تورکی نبوده است. اگرچه این موضوع به کرّات مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته است و اسناد ارایه شده در همین خصوص به وضوح گویای واقعیت و معرِّف هویت اصیل آذربایجانیها می­باشد، لکن جهت تنویر اذهان و افکار آن دسته از عزیزانی که هنوز خود را ملزم به وفاداری به نظریات رسمی و سیاست­آمیز و مغرضانه در این خصوص می دانند، ارایه­ی سند دیگری در این باره خالی از فایده نخواهد بود. اما سند اخیر نه از آرشیو به اصطلاح پان ترکها، بل از خلال یکی از نخستین آثار مکتوب و معتبر زبان فارسی برگرفته و ارایه شده است. سند و شاهد مورد بحث؛ دُم خروسی است که از نخستین فرهنگ لغت فارسی، تحت عنوان «لغتِ فُرس» بیرون زده است!

«لغتِ فُرس» عنوان اولین واژه نامه­ی فارسی است که در قرن پنجم هجری و پس از سال458ه.ق توسط اسدی طوسی به نگارش درآمده است. شایان ذکر است که این واژه نامه؛ که مشتمل بر 1100واژه می­باشد، اساس کار تمامی فرهنگ­نویسان فارسی، پس از اسدی طوسی به شمار می­آید. مشهور است که واژه نامه­ی مزبور به خواهش یکی از پارسی (دری)سرایان آذربایجانی و در تبریز تألیف گردیده است. این امر نشانگر آن است که زبان دری یا فارسی، نقشِ زبان میهمان را در آذربایجان (همانند خیلی از مناطق ایران آن روزگار) ایفا می­نمود و بدین جهت چامه سرایان آذربایجانی برای فراگیری آن، بیش از دری زبانان، محتاج فرهنگنامه می­بوده ­اند. القصّه، اسدی طوسی در کتاب خویش به نکته­ی باریک و ظریفی انگشت گذاشته است، نکته­ای که به تنهایی قادر است تا از هویت اصیل و کهن مردم آذربایجان رمزگشایی نماید و به تمامی مناقشات درگرفته در خصوص آن موضوع خاتمه دهد. نیک می­دانیم که کهن واژه­ی ترکی چارُق «چاریق»، از زبان ترکی وارد زبان فارسی شده است. این مطلب را البتّه می­توان به سادگی و با رجوع به فرهنگنامه­های فارسی دریافت. به عنوان مثال، مؤلّف فرهنگ عمید، در برابر واژه­ی چارق، ضمن قید ترکی بودن واژه ی مزبور می­نویسد: «نوعی کفش چرمی که بندها و تسمه­های دراز دارد و بندهای آن به ساق پا پیچیده می­شود، پاتابه، پالیک، چارخ هم گفته شده.» اما در فرهنگِ «لغتِ فُرسِ» اسدی طوسی(458ه.ق) در برابر واژه­ی پالیک (کفش) آمده:«پای افزار بود و به آذربایجان چارُق خوانند.» (لغت فرس اسدی طوسی، ابومنصور علی بن احمد اسدی طوسی، ص277.) اما اینک و پس از ملاحظه­ی این جمله­ی اسدی طوسی، احتمالًا این پرسش مهم به ذهن خواننده­ی مأنوس با القائات و تبلیغات رسمی، در باب زبان ترکی، خطور خواهد کرد، که واژه ی ترکی چارُق در قرن پنجم هجری در آذربایجان چه می­کند؟ مگر براساس ادعای نظریه ­پردازان عصر پهلوی و دنباله­روان کنونی آنان، زبان ترکی، ظرف 400-500سال اخیر در آذربایجان شایع نشده است؟! باری، این جاست که حکایت تکراری دُم خروس و قسم حضرت باس، یک بار دیگر خودنمایی می­کند و خواننده در می­یابد که باید کاسه­ای زیر نیم کاسه باشد، که البته هست! جالب این که حتی اگر بخواهیم ترویج و اشاعه­ی زبان ترکی در ایران را به غزنویان و سلاجقه نیز نسبت دهیم، باز یک پای مسأله­ی ما لنگ و لاینحل باقی خواهد ماند! چرا که اولاً: غزنویان شهر غزنین در افغانستان و سلجوقیان، شهرهای نیشابور و ری و اصفهان را به پایتختی برگزیده بودند و هیچ یک از خاندانهای مزبور، آذربایجان را مرکز فرمانروایی خویش قرار ندادند! درثانی، آذربایجان از مناطق مرزی و سرحدّی غزنویان بوده است و سلاجقه نیز در هنگام نگارش فرهنگ لغت فرس اسدی، مشغول عملیّات و امورات نظامی و فتح نقاط مختلف کشور و یکپارچه سازی آن بوده اند و نسبت دادن ترویج زبان ترکی به آنان، با در نظر گرفتن این شرایط و نیز محدود بودن تعداد طوایف و جمعیّت ترکان سلجوقی، با عقل و منطق سازگاری نخواهد داشت! بماند که تغییر زبان خطّه­ای به وسعت آذربایجان در آن روزگار، آن هم با امکانات آن دوران و با وجود عدم مرکزیّت سیاسی، کاری محال و مثال آب در هاون کوبیدن خواهد بود. وانگهی، اسدی طوسی نمی­گوید که امرای سلجوقی و طوایف مهاجر اوغوز در آذربایجان به پالیک چارق می­گفتند، او می­گوید: «در آذربایجان، پالیک را چارق گویند»، و این امر به وضوح گویای آنست که ترکی، پیش از ورود سلاجقه و ترکان اوغوز، زبان بومی، همگانی و رایج آذربایجان بوده است. بنابراین تعمیم کاربرد واژه­ی چارق در آذربایجان، جز بومی و عمومی بودن زبان ترکی در آن سرزمین، توجیه دیگری نخواهد داشت. این مطلب (بومی بودن زبان ترکی در آذربایجان و غیر بومی بودن زبان دری در ایران و آذربایجان) را البته قرائن و شواهد و اسناد و مدارک دیگر تاریخی نیز تأیید می­کند. به عنوان نمونه و مشتی از خروار، می­توان به حکایت ناصر خسرو، از ماجرای دیدارش با قطران تبریزی(نخستین دری سرای آذربایجانی) اشاره نمود. ناصرخسرو می­نویسد: «در تبریز، قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می گفت، اما زبان فارسی نیکو نمی دانست. پیش من آمد، دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود از من بپرسید، با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند.» (سفرنامه ی ناصر خسرو، ناصربن خسرو قبادیانی مروزی، ص7و8.) اما عدم تسلّط و عادت قطران به زبان فارسی، به وضوح معلوم می­دارد که زبان مزبور، زبان مادری و بومی زادگاه وی نبوده است. ناگفته نماند که اسناد و شواهد و گزارشات ارایه شده در خصوص موضوع مورد بحث؛ تنها بخشی از اسناد و شواهدی است که به کیستی و هویت اصیل ساکنان قدیم آذربایجان پرداخته­اند و بدون تردید در صورت بررسی سایر منابع تاریخی، جغرافیایی، ادبی و...، در خصوص موضوع مورد بحث می­توان معلومات گسترده ای فراهم نمود و به نتایج چشمگیرتری دست یافت. امری که همواره از سوی پژوهشگران سخت­کوش و به ویژه ترکی پژوهان جوان و نکته­سنج آذربایجانی مورد توجه واقع شده و خواهد شد.

نتیجه گیری

اینک با توجّه به گزارشات دست اول موجود به زبانهای فارسی و عربی و از لابلای نخستین متون اسلامی در موضوع هویّت ساکنان قدیم آذربایجان، به جرأت و با اطمینان می­توان ادعا نمود که ترکان، از جمله قدیمیترین ساکنان آذربایجان بوده­اند که به ویژه در دوره­ی صدر اسلام در آذربایجان حضور عیرالی داشته­اند. حال اگر آفرینش صدها اثر ادبی- علمی کلاسیک به زبان ترکی آذربایجانی- من­جمله شاهکار جهانی و ادبی- حماسی دده قورقود و...- را به اسناد فوق الذکر علاوه کنیم، دیگر جایی برای عرض اندام نظریه­پردازان مخالفِ بومی بودن ترکان در آذربایجان نخواهد ماند. نتیجه این که بر اساس اسناد و گزارشات فوق­الذکر، ساکنان قدیم آذربایجان تُرک بوده و به زبان ترکی تکلّم می­کرده­اند. بنابراین نظریّات سیاست­زده، مغرضانه و ایدئولوژیک و رسمی مدّعی غیرترک بودن ساکنان قدیمی آذربایجان، بی­پایه بوده و محلّی از اِعراب نخواهند داشت. هرچند که کتب درسی و دانشگاهی و رسانه­ها و تریبونهای رسمی و دولتی مدافع نظریّه­های مزبور، آن نظریات را به مثابه­ی وحی مُنزَل، از بام تا شام به بوق و کرنا بگذارند و به خورد دانشجویان، دانش آموزان و علاقه مندان تاریخ دهند!

فهرست منابع و ماخذ

1. التیجان فی ملوک حمیر، عبدالملک بن هشام(مورخ مصری و مورد وثوق اهل سنت، متوفی213ه)، مرکز الدراسات والابحاث الیمنیه، صنعا، جمهوری عربی یمن، چاپ اول،1347.

2. تاریخنامه­ی طبری، گردانیده­ی منسوب به بلعمی، جلد اول، به تصحیح و تحشیه­ی محمد روشن، تهران، انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (سروش)، چاپ اول، 1374.

3. جوامع الحکایات و لوامع الروایات «تاریخ ایران و اسلام»، سدیدالدین محمّد عوفی، تصحیح و توضیح: دکتر جعفر شعار، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول، 1374.

4. لغت فرس اسدی طوسی، ابومنصور علی بن احمد اسدی طوسی، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران، چاپخانه مجلس، 1319.

5. سفرنامه ی ناصر خسرو، ناصربن خسرو قبادیانی مروزی، به کوشش نادر وزین­پور، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم،1383.

قیزیل قلم آذر Qizil Qelem...
ما را در سایت قیزیل قلم آذر Qizil Qelem دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrbkarimia بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 14:25