نگاهی نوین به تاریخ آذربایجان - 26

ساخت وبلاگ

مطابقت شهر اسطوره­ای «ساری­قاپی» با «فراآسپا» در مراغه

دکتراصغر محمّدزاده[1]

چکیده :

داستان روایی شهر «ساری­قاپی» که در ازمنۀ مختلف سینه­به­سینه برای نسل­های بعدی نقل شده روایتی از وقایع شهر تاریخی «فراآسپا» در محدودۀ سرزمینی آذربایجان است که در گذر زمان رنگ­ولعابی اسطوره­ای پیدا نموده ولی شرحی در بطن وقایع را رقم زده است. شهر فراآسپا که در دوره­های پس از اسلام به عنوان قلعۀ حکومتی رویین­دژ شناخته می­شود از منظر مختصاتِ محلّ قرارگیری و اشتراکات مختلفِ وقایعِ تاریخی با داستان روایی فوق­الذکر قابل بررسی است که این مقاله به بررسی این اشتراکات جهت مُتقن­سازی این مفروضات می­پردازد.

کلمات کلیدی: ساری­قاپی، فراآسپا، رویین­دژ، داستان اسطوره­ای، مراغه.

مقدمه

انسان‌ از آغازِ حيات‌ تاريخي‌ خود، گرفتار رویدادها و حوادث مختلفی بوده و غم‌ها، شادي‌ها، خوشي‌ها، ناملايمات‌ و فرازونشيب‌هاي‌ مختلف‌ زندگي‌ را تجربه کرده و آن­ها را به صورت شفاهی برای نسل­های بعدی نقل کرده است. نبودِ كتاب و آثار مكتوب‌ در آن‌ گذشته‌هاي‌ دور، نمي‌تواند دليل براین باشد كه منقولات شفاهيِ‌ ديرينهۀ تاريخ تحت عنوان داستان­ها‌ نباشد و ما امروزه‌ حال‌ و هواي‌ دوران‌ پيشين‌ را پيش‌رو نداشته‌ باشيم؛‌ زيرا به‌ گواه‌ اسطوره‌ و تاريخ‌ ـ به‌ويژه‌ در سرزمين‌ آذربایجان ـ ازسپيده‌دمان‌ تاريخ، حوادث مختلف با ‌عواطف‌ و احساسات‌ امتزاج یافته و تحت­عنوان داستان­های اسطوره­ای به صورت سینه­به­سینه برای نسل­های آتی با رنگ و لعابی حماسی نقل شده است.

امّا آذربایجان از دیرینه­زمان به دلیل قرار گرفتن در حدود و ثغور حکومت­هایِ سیاسیِ مختلف ، محلِ حدوث وقایع و نبردهای بزرگی بوده که دلیل عمدۀ آن را می­توان به وجودِ شهرها و قِلاع مختلفِ سیاسی، نظامی در این سرزمین عنوان نمود. و هر ازگاهی دولت­های مختلفی به طمع دستیابی به متصرّفات و غنایم جدید به این سرزمین یورش برده­اند. لذا در جهت صیانت از قدرت سیاسی و غنایم، بنای قلاع در نقاط دست­نیافتنی و استحکام­بخشی آن­ها موردتوجه حکمرانان بوده است.

شهر اسطوره­ای «ساری­قاپی» در میان قلعه­ای محصور و دست­نیافتنی نیز از دیرباز در روایت­های داستانی مردم آذربایجان منقول است که با بررسی دورۀ تاریخی و موقعیت جغرافیایی این شهر با شهرباستانی دورۀ اشکانی فراسپا/فراآتا مطابقت دارد. لذا نویسندۀ سطور با استماع این داستان از افراد کِبرسن در جست­وجوی محل واقعی آن با ارجاع به منابع تاریخی برآمده و نتایج جالب­توجهی را بررسی و از محل اعراب گذرانده است.

شهر اسطوره­ای «ساری­قاپی»

در میان کُهن­سالانِ روستاهای اطراف ­سهند داستان­هایی از وقایع اجتماعی و سیاسیِ شهری به نام «ساری­قاپی»/ «ساری­قلعه» روایت می­شود که راویان این داستان­ها محلّ استقرار این شهر را در جنوبِ کوه­سهند معرفی می­کنند. محتوایِ موضوعی داستان­ها منقول ابتدا با شرح اوضاع حصارِ شهری آغاز می­شود و سپس با داستان جنگ­ها و نبردهای حادث در اطراف این شهر ادامه می­یابد و شخصیت­های اُسطوره­ای در کنار این نبردها شکل می­گیرد و داستان با حمایت سرگذشت عاشقانه در این شهر خاتمه می­یابد. امّا نکاتی که از این داستان­ها برداشت می­شود در نوع خود جالب است که ذکر مضامین برخی از شاخصه­های این شهر در تطابق آن­ها با شهر راستینِ موردنظر کمک شایانی خواهد نمود. برخی از این موارد عبارتند از:

شهرِ ساری­قاپی بر بلندای تپّه­ای وسیع بنا شده که پرتگاه­های خطرناکی آن را احاطه نموده­اند و یگانه راه­ دست­یابی به آن معبر کوچکی است که به دَر بزرگی ختم می­شود که جهت وصول به این شهر باید نُه درب را پیمود. که دست­یابی بدان را تقریباً غیرممکن می­سازد.

در این شهر اقوامی از طوایف مختلف سُکنی گزیده­اند که شاهزادگان در رتبۀ اوّل شهروندی قرار دارند. برخی نیز عنوان می­کنند که شهروندانِ این شهر را اناث و کودکان تشکیل می­دهند.

مَوانع طبیعی موجب شده تا حارسانِ قلعۀ­شهر اندک باشد و بعضاً حارسان را دخترانی زیباروی عنوان نموده­اند که در چشم افراد بیگانه به صورت اژدها پدیدار می­شود در حالی که از منظر ساکنین قَلعه همان دختری یباروی نمودار است.

آب، شاهرگ حیاتی این قلعه به شمار می­آید که داخلِ قلعه مزارع و باغات مختلفی از حیث تنوّع محصول وجود دارد که آبیاری آن با تنبوشه­هایی (1) صورت می­گیرد که از فرسنگ­ها دورتر به این شهر انتقال می­یابد و به جهت حیاتی بودن آن، نقشۀ مسیر لوله و منبع اوّلیۀ آن جزو اسناد محرمانۀ حکومتی در این شهر به شمار می­آید.

ساکنین این شهر هیچ ارتباطی با شهرها و روستاهای اطراف ندارند و افرادِ روستاها و شهرهای مجاور از حوادث حادث در این شهر بی­خبرند.

لشگریان متعدّدی برای تسخیر این قلعه آمده­اند و هیج­کدام نتوانسته معبر ورودی این شهر را پیدا نموده و از موانع طبیعی آن عبور نمایند.

امّا آنچه در خلال این داستان­ها شکل می­گیرد رویدادی عاشقانه است که وجه اشتراک داستان­های اسطوره­ای است و صحنه­های جنگ و نبرد را به سوی مسیری عاطفی و رومانتیک هدایت می­کند و عاشق، بی­پروا در جهت به دست آوردن لیلیِ داستان خود حاضر است هر فِعلی را انجام دهد.

در شهر ساری­قاپی نیز حکایت «لیلی­ومجنون» به گونه­ای دیگر رُخ می­دهد که ذکر آن در بسط توسیع دیدِ خواننده نسبت به داستان­های روایی از این شهر کمک شایانی خواهد نمود. حال روایت این داستان را از زبان نقّال آن نقل می­کنیم:

« حاکمِ شهر ساری­قاپی را دختری زیباروی بوده که به جهت حُسن جمیل شُهرۀ شهرها بوده و خواستگاران عدیده­ای از شاهزادگان گرفته تا سلاطین ممالک را پاسخ رد داده است. امّا بالاخره عشقِ واقعی خود را پیدا می­کند و تفصیل آن بدین شرح است که: روزی هنگام خروج از قلعه به رعیّت­زاده­ای دل بسته و این عشق خود در خفا به وی اظهار می­دارد پاسخ متقابلی نیز از جانب وی دریافت می­دارد ولی مانعی بزرگی در وصول و وصلت بود و عُرف طبقۀ حاکم این وَصلت را با طبقۀ پایین مذموم می­دانست.

امّا آنچه در ادامۀ ماجرا رُخ می­دهد درنوع خود جالب است و هوش و ذکاوت دخترِحاکم به امداد آن­ها می­رسد. دخترِ­حاکم نقشه­ای در جهت جلب رضایت پدر طرح­ریزی نمود و پسر عاشق ومجنون داستان که فاعل اصلی این نقشه است را این­گونه توجیه می­کند : « شاهرگ اصلی و حیات در این شهر به نعمت آبی است که از فرسنگ­ها دورتر به وسیلۀ تنبوشه­هایی به این شهر انتقال می­یابد. مسیر این تنبوشه­ها و مبدأ آن بر همه نامعلوم است و جز حاکم و منشیان حکومتی وی، کسی بر مسیر آن آگاهی ندارد. اگر این آب در مسیر خود به مشکل برخورد و این نعمت حیاتی بدین شهر نرسد مردمِ شهر هلاک خواهند شد. لذا جهت پیدا نمودن این مسیر باید قاطری فربه پیدا کنی و یک روز حجم علوفۀ مصرفی روزانۀ وی را چندبرابر بکنی و در طول روز او را از آب دور نمایی. فردا روز او را محیط قلعه و بافاصلۀ نیم فرسنگی به حرکت آرام وادار. او برای یافتن آب به تکاپو خواهد افتاد و تمام اهتمام خود را جهت یافتن آب حتّی در چند ذرعی زیرِزمین به کار خواهد بست هرگاه حین عبور از محلی متوجه ناآرامی و ایستادن و کوبیدن سُم وی بر زمین شدی مسیر تنبوشه­های آب در چند ذرعی پایین آن نقطه خواهد بود و اگر از آن محل مسیر آب را مسدود نمایی. آب شهر قطع و حاکم حاضر است جهت نجات این شهر هر درخواستی را اجابت نماید.

جوانِ­عاشق تفصیل نقشه را اجرا نمود و پس از یافتن مسیر تنبوشۀ نهفته، آب شهر را به وسیلۀ مانعی قطع و سپس دوباره آن را در زیر خاک مستور نمود. آبِ شهر قطع شد و حاکم شهر با مشاهدۀ این اوضاع جهت نجاتِ شهر به تکاپو افتاد. افرادی را برای بررسی مسیر تنبوشه فرستاد ولی بی­هیچ نتیجۀ مفیدی بازگشتند. و بر هیچ­کدام دلیل اصلی قطع جریان آب عیان نشد. یأس و ناامیدی مردم شهر را به ولوله واداشت و هریک نسبت به آیندۀ پیش­ِ­رو اتّفاقات بدی را پیش­بینی نمودند. و غالب آن­ها مهاجرت را یگانه راه نجاتِ خود می­پنداشتند.و در تصوّر حاکم­ِ­شهر این اقدام مردمِ­شهر موجب ازهم­گسیختگی شهر شده و شهر خالی از سکنه می­شد. در این اوضاع و احوالِ پریشانِ شهر، جوانِ رعیّت­زاده پیامی به توسطِ حارسان به حاکم این شهر رساند که اگر با وصلت وی با دخترِحاکم موافقت نماید. حاضر است محل قطعی آب را پیدا نموده و شهر از خطرِ نجات دهد.

حاکم به فکر افتاده و موضوع را به دختر خود اطّلاع داد. شاهزاده خانم اظهار داشت که ازدواج او با این رعیّت­زاده بهتر از هلاکت مردم شهر است.لذا حاکم با دریافت پاسخِ رضایت، به اضطرار خواستۀ جوانِ­عاشق را پذیرفت. و وی با دریافت این پاسخ در خفا به محل آب­بست رفته و پس از رفعِ مانع، جریان آب را به روال سابق انداخت و بدین صورت در غایت این داستان عاشق به معشوق رسید».

داده­های اوّلیه که توسط این داستان و شاخصه­های کلیدی که در فحوای داستان حوادث این شهر عنوان شده است . تطابق محل واقعی این شهر به استناد منابع تاریخی کمک شایانی خواهد نمود.

شهر باستانی فراآسپا/فراآتا

با دریافت داده­های اوّلیه و کلیدی درخصوص شهر اسطوره­ای ساری­قاپی، درخصوص واقعیت این شهر، بررسی اجمالی متون تاریخی را می­طلبد. لذا زمانی که این اشتراکات قابل­توجه باشد می­تواند حدس ما را در این خصوص به یقین نزدیک­تر سازد.

مطالعۀ تطبیقی و مکان­سنجی شهری در بازه­های مختلف زمانی در متون تاریخی مؤید وجود شهری در اطراف کوه ­سهند است که در محدودۀ ولایتی مراغه قرار داشته است. آنچه از تشریح منابع مطالعاتی دریافت می­گردد شهر مورد اشاره در دوره­های تاریخی پس از اسلام تغییر عنوان یافته و به عنوان یک قلعۀ حکومتی و نظامی مستحکم استفاده می­گردد.

این شهر در متون قدیمی رومیان به نام «فراآسپا»، «پراآسپا»، «پراسپا»، «پراسنا» مسمی شده است.[2] مارکوس آنتونیوسِ (2)[3] یونانی نیز از این شهر به نام «فراآتا» و «فراعته» نام می­برد.[4]

نخستین اطّلاعات ما درخصوص این شهر به شرح حملات آنتونیوس رومی به آذربایجان باز می­گردد. که شرح این حملات توسط پلوتارک و دیوکاسیوس مکتوب شده است.

شهرِ فراآسپا در گذر تاریخ

بررسی منابع و مستندات مختلفِ­تاریخی مؤید شهری با اشتراکات داستانی فوق­الذکر در محدودۀ محل یاد شده است. در متون تاریخی مورّخین رومی از این شهر با نام «فراآسپا»، «پراآسپا»، «پراسپا»، «پراسنا» یاد شده است.[5] (1963 , b.3 : p.261-268 Minorsky,) مارکوس آنتونیوسِ یونانی[6] نیز از این شهر به نام «فراآتا» و «فراعته» نام می­برد.[7] (همان : 262)

در معرّفی این شهر آمده که: این شهر، شهرِ تابستانی اشکانیان بوده و 36 سال قبل از میلاد مورد تهاجم مارکوس آنتونیوس قرار می­گیرد.(3)[8] در این سال مارکوس با یک نیروی 100 هزار نفری با 10هزار اسب از نژاد ایبری (از اسب­های فینیقی­ها)، از طریق ارمنستان به خاکِ آذربایجان لشگرکشی و شهرِ فراآسپا را که وی معتقد بود مقادیرِ زیادی طلا در این شهر نگهداری می­شود، محاصره می­کند. او در این نبرد 16 سپاه را با خود به همراه داشت که در این نبرد گویا محلّ مورد محاصره، سطحِ شیب­دارِ وسیعی بوده که این عامل موجب از هم‌‎گسیختگیِ سپاهِ وی شده و به دلیل قرار گرفتن در تیررسِ و محاصره و از دست‌‎دادنِ 10 هزار از نیروهای خود تصمیم به تَرک محاصره می­کند. این شهر یکی از پایتخت­های میانه بوده که به عنوان محلّ اقامت پادشاهان اشکانی مورد استفاده قرار می­گرفت.

با آغاز جنگ­های ایران و روم از 54 سال قبل از میلاد، با یورش کراسوس ـ سردار رومی ـ به ایران و پادشاهی اُرد دوم اشکانی آغاز شد. (ولسکی، 1383: 17)[9] با شکست کراسوس از اُرُد، پس از گذشت بیست سال، مارکوس آنتونیوس از اعضای سه مَردۀ روم، با صدهزار نفر قشون و با کمکِ آرتاباز [آرتاواز] ـ پادشاه ارمنستان ـ به طرف ایران حرکت کرد. در این لشکرکشی، آنتوان از راهِ ماد به ایران هجوم [آورد]، و به جای استراحتِ زمستانی در ارمنستان، با هدف تصرّف شهرِ مستحکم فراآتا [فراآسپا] -تختگاه شاه آذربایجان- سوی این شهر را گرفت. (پیگولوسکایا ، 1372 :52 )[10]

از قول استرابون که راولینسن نقل کرده است: «مَقرِّ تابستانی شاهان در گنزکه واقع در جلگه­ و در دژی استوار به نام وراء قرار دارد که مارکوس آنتونیوس هنگام نبرد با پارتیان به محاصرۀ آن پرداخت.» (جکسن، 1388 : 158)[11]

شهرهایی از نوع پولیس(4)[12] در دورۀ سلوکیان بنا شدند و تعداد این شهرها در زمان پارت­ها به مراتب افزوده گشت. مثلاً اسیروخاراکسی به تقریب از 20 پولیس یاد می­کند که بسیاری از آن­ها مربوط به عهد سلوکیان بوده­اند و حال آن­که فهرست وی سراسر امپراتوری پارت را دَربر نمی­گیرد. شهرهایی از قبیل فراآسپا و لوگزیا توسّط پارت­ها ساخته شدند. (دیاکونوف، 1351 :161)[13] صحبت­ها از شهر فراآتا (پراآسپا) زمانی به اوج خود رسید که آنتونیوس سپاهیانِ خود را برای نبرد علیه پارت­ها به این منطقه اعزام نمود. آنتونیوس با لشگرِ عظیمِ خود، به تعداد صدهزار نفر، مجبور بود از طریق سرزمینِ متّحد خود، یعنی آرتاوزنِ بگذرد. بنابه گفتۀ پلوتارک (متوفّی: 122 م.) آنتونیوس از سویِ چپ ارمنستان را تَرک کرد. این نکته ظاهراً به شهر، آرتاکستا اشاره می­کند که در کرانۀ شمالی رود اَرَس قرار داشت. استرابون در کتاب یازدهم از فصل 14، مسیر حرکت وی را از کوه­های واقع در ارمنستان امروزی به نام­های آبوس و نیباپوس مربوط به کوه­های توروس سخن می­گوید. این کوه­ها نزدیک راهی است که از کنار پرستشگاه باریس به اکباتانا منتهی می­شود. استرابون در فصل چهارم مشروح می­دارد که پس از نفاتس (آلاداغِ جدید)، کوه آبوس قرار دارد که از آن‌‎جا هم رود فُرات و هم رود ارس جاری می­شود. فرات به سوی غرب و ارس به طرف شرق جاری است و کوه نباروس تا ماد امتداد دارد. از آن­جا که بر طبق گفتۀ استرابون در فصل سیزدهم، نفاتس به کوه زاگروس می­پیوندد، احتمال دارد که مقصود او از نباروس رشته تپّه­هایی باشد که به طرف جنوب‌‎شرقی در طول راه آواجیق ـ خوی، و از آن­جا در طول کرانه­ی شمالی دریاچه­ی ارومیّه گسترش داشته باشد.

امّا همۀ این اشارات بسیار مُبهم است و پلوتارک بدون هیچ­گونه توضیح مقدّماتی، به موضوع محاصرۀ آنتونیوس از «شهر بزرگ فراآتا» می­پردازد که کودکان و همسرانِ پادشاهان در آن می­زیستند. دیوکاسیوس پایتخت را پراآسپا می­نامد. (مینورسکی ،1378 :41)[14] این هجوم می­بایستی در تابستان یا اوایل پاییز صورت گرفته باشد، زیرا بنابه گفته­ی پلوتارک، آنتونیوس که مایل بود زمستان را با کلئوپاترا بگذرانند، نقشۀ اصلی خود را دربارۀ اشغالِ ماد نادیده گرفت و این عمل پیش از آن بود که پارت­ها از محل­های قشلاقی خود، در اوایل بهار، کوچ کردند. وی اندکی بعد از اعتدالِ خَریفی (22 سپتامبر) و پیش از درآمدنِ زمستان از فراآتا عقب­نشینی کرد. (همان : 41)[15]

فراآسپا دارای حصار بزرگی بود که رومیان موفّق به گشودن آن نشدند، چون وضع لشکرِ روم بسیار سخت بود، تاجایی‌‎که بر اثرِ سرمای زمستان، قریب هشت هزار نفر افرادِ لژیون جان سپردند. از طرفی آنتونیوس به جهت قلّتِ وقت و در راه بودن زمستان سختِ آذربایجان و سنگین بودن باروبُنه‌‎ی لشکر بزرگ خود، نمی­توانسته است فراتر رَوَد و بیشتر از آن در قلبِ این سرزمینِ سرسخت رسوخ نماید. آنتوان، اطرافِ قلعۀ فرااسپا را سنگربندی نموده، درحالی که ستون عقب‌‎مانده­ی آنتوان، هم‌‎چنین بُنه و وسایل حمل و نقل لشکریان که در مسافت درازی پراکنده شده بودند و از طرفی آنتوان بخشی از لژیون­ها را مأمور حفاظتِ بنه و وسایل حمل و نقل کرد، ولی فرماندهی بر آن نگماشت؛ بدین سبب لشکریانِ پارت تودۀ اصلی نیروهای روم را دور زدند و بنه و وسایل حمل و نقل را مورد حمله قرار داده و تصاحب کردند. بدین طریق موجبات پیروزی پارت­ها فراهم گشت. آنتوان و نیروهایش تا ماه اُکتبر سال 36 ق.م در فراآسپا معطّل ماندند. در ماه اکتبر سرما سر رسید و عقب­نشینی موهن آغاز گشت. رومیان پس از تحمّل و مصایب و مشکلات فراوان، به ارمنستان رسیدند. چنانچه ذکر گردید: بر اثر سرمای زمستان پُربرف، قریب هشت‌‎هزار نفر افراد لژیون جان سپردند. لباس­های گرم و لوازم دیگر به موقع به وسیله­ی جهازات از مصر رسید؛ ولی هیچ چیز نمی­توانست شکست رومیان را جبران کند.

مکان­یابی شهر فراآسپا

ولادیمیر مینورسکی –مورّخ روسی- با استناد به مشروحات پلوتارک درخصوص مکان­یابی شهرهای موردنظر معتقد است که: گنزک را باید در لیلان، واقع در ولایت مراغه جستجو کرد و دلیل آن را قرارگرفتن در دشت و گرم‌‎بودنِ محلّ مزبور می­­داند: هراکلیوس از اوضاع و احوال زمستانیِ آن راضی بود. از نوشتۀ پلوتارک می­توان استنتاج کرد که خانوادۀ پادشاه در نتیجۀ محاصرۀ فراآتا، مدّت زیادی پیش از اعتدال صیفی گرفتار شد؛ در دوره­ای که آن را می­توان پایانِ فصل گرم دانست. در نتیجه در متن استرابون، جایگاه­های تابستانی در فراآتا و جایگاه زمستانی در گنزک بوده است. (همان : 42)[16]

هم‌‎چنین اظهار عقیده شده است که: دژِ وراء، شاید تنها قلعه­ی گزکه بوده باشد، و راولینسون آن را با ورا از وارارات مقایسه کرده است که با نزدیک‌‎شدن هراکلیوس از گنزک گریخت. پلوتارک و دیوکاسیوس از گنزک ذکری به میان نیاورده­اند، ولی هر دو از پایتخت فراآتا / فراآسپا به عنوان محلّی نام می­برند که توسّط آنتونیوس محاصره شد؛ امّا ورایی که در محاصرۀ آنتونیوس قرار گرفت، با فراآتای پلوتارک فرق دارد، لکن در این بین مارکوآرت مشکل را کمی حل نموده، نظریّۀ پیوستگی ورا را با گزکه از میان می‌‎برد. (همان، 42-43)[17]

امّا جهت حصول مقصود، بطلمیوس درباره­ی مختصات فراآتا اطلاعاتی را به ما می­دهد:

گازاکا: عرض ( 30َ 39) طول ( 40َ 83)

فراآسپا: عرض( 30َ 40) طول ( 30َ 85)

فنه­سپه: عرض ( 40) طول ( 30َ 86)

آگنزگه: عرض ( 30) طول ( 39َ 89)

با توجّه به طول مسافت­ها به صورت مایل، گَزَکه ـ فراآسپا 117-3؛ از آن‌‎جا تا فنه­سپه[18] (5) 7 ـ 90؛ از آن‎‌جا تا آگنزنه[19] (6) 4 ـ 204. تردیدی نیست که فراسپای مورد نظر او، واقع در شمال­شرقی گزکه، با فراآتا ـ پراآسپا هم‌‎سان است. [20] (همان، ص44)

ویلادیمیر مینورسکی معتقد است که نزدیک­ترین محل به شمال­شرقی گنزک (لیلان)، مراغه است؛ و علی­رغم اختلاف قابل ملاحظه در مسافت­ها (6 فرسخ = حدود 24 مایل) است، و به جرئت می­توان فراآتا را با مراغه یکی دانست. [21] (همان، ص45) آذربایجانی­های باستانی، کاملاً طبیعی است که مراغه را برای اقامتگاه تابستانی خود برگزیده باشند. ایلخانانِ پسین، مانند آن­ها در مراغه اقامت کردند، و در زمستان به دشت­های جغتو، در مجاورت گنزکِ باستانی فرود آمدند.

مینورسکی در ادامه می­افزاید: درّۀ مشهور رویین­دژ که در نزدیکی مراغه قرار دارد و در سه فرسخی آن واقع بوده، در ادوار بعدی، غالباً به صورت پناهگاهی برای زنان و گنج­های گران­بها به کار می­رفت. به طور آزمایشی، آن را با محلّی که در نقشه­های روسی یای‌‎شَهَر (شهر تابستانی) –در نزدیک سهند-نامیده­اند، یکسان دانسته­ام که در 16 کیلومتری (حدود سه‌‎فرسنگی) بالای مراغه، در دامنه­های سهند قرار دارد. اگر آن را با فراآتا مربوط بدانیم، این ممکن است پراآسپا باشد که آنتونیوس کوشید آن را به تصرّف درآورد[22]. (همان، 45-46)

استرابون عبارت دشوار خود را (با ذکر اعتبار گفته­ی دلیوس)، مسافتِ میانِ وراء و آراکس به پایان می­رساند و آن را مساوی با 2400 Stade (7)[23] می­داند. اگر منظور از آراکس نزدیک‌‎ترین محلّ عبور از رودخانۀ نزدیک جلفا باشد، مسافت بسیار خواهد بود: در واقع، از 160 مایلی لیلان، و 170 مایلی مراغه در راه شرق سهند یا حتّی 200 مایلی تخت‌‎سلیمان بیشتر نخواهد بود؛ امّا اگر استرابون مانند پلینی، جلفا بلکه آرتاکساتا را در نظر داشته باشد، 90 مایل دیگر را باید به فاصلۀ بالا افزود، و در نتیجه راه شرقی از مراغه تقریباً نزدیک به مسافت مورد نظر خواهد بود (260 مایل به جای 5/264).

ولفرام کلایس ـ باستان­شناس مشهور ـ در اشارتی، محلّ شهرِ فراآسپا را شرق مراغه می­داند و استدلال خود را این­گونه بیان می­دارد: «در کاوش­های تخت سلیمان، آثار سفالی مربوط به دورۀ اشکانی به حدّی ناچیز بود که تطبیق این محوطه با قلعۀ فراسپای اشکانیان را منتفی می­سازد؛ قلعه­ای که مارک آنتونی ـژنرال رومی ـ در سال 36 ق.م. آن را محاصره کرد، امّا محاصرۀ آن به شکست انجامید. به احتمال قوی فراآسپا را باید در منطقۀ مراغه کنونی جستجو کرد »[24].1973:163 ). Kleiss,)

ولادیمیرمینورسکی در مقالۀ «جنگ­های روم و بیزانس در آذربایجان» نیز همچنین بر یافته­های قبلی خود درخصوص محل فراآسپا تأکید و در تعیین محلّ مراغه و انطباق آن با «فراآته ـ وِراء» و «فرا ـ دِه اسپه» پایتخت پادشاه آذربایجان در زمان آنتوان، معقول می­نماید.

محمّدحسن گنجی موضوعِ مذکور را این چُنین تشریح می­کند: علاوه بر این‌‎که «افراه‌‎رود»(نام قدیمی مراغه) ممکن است تحریفی از «فرا اته» باشد، مسئله‌‎ی «فرا ـ ده ـ اسپه» یعنی «تولید کنندۀ اسپان» جلب نظر می­کند. این محل، چنان‌‎که از نامش پیداست، برای تربیتِ اسب و چَراگاهِ سُتوران بسیار مناسب بوده و به همین جهت به نام «فرا ـ ده ـ اسپه» خوانده شده بوده است».

(1963 , b.1 : p.144 Minorsky,)[25]

امّا در ادامۀ نظر گنجی درخصوص ارتباط نام افراه­رود با فراآته باید عنوان نمود که در متونِ کلاسیک تاریخی، مکتوبات جغرافی­نویسان و سیّاحانْ عنوان شهر مراغه را در دورۀ تاریخی پیش از اسلام افراه­رود/افرازه­رود ... نامیده­اند که علّت اشتهار عناوین فوق­الذّکرِ مختلف در این متون حایز اهمّیّت است.

بَلاذُری(8)[26] در قرن سوم هجری، به استناد منبعی روایی مراغه را «افراهروذ» می­نامد. [27] (بلاذری، 1337 :462) که در کنار ایشان ابن‌‎واضع یعقوبی[28] در قرن سوم و صفی­الدّین بغدادی نیز در قرن هشتم متّفق­النّظرند که نام سابقِ این شهر «افراهروذ» بوده است؛(یعقوبی ، 1381 :46)[29]

یاقوت حَمَوی (9)[30] نیز بنابه استناد سخنِ پیشینیان خود در مکتوباتِ خود در قرن ششم، نام سابق این شهر را «افرازه رود» معرّفی می­­نماید[31].(حموی، 1380،ج4 :476) که لِسترَنج[32]ـ خاورشناس مشهور ایتالیایی ـ نیز بدین واژه مؤکّد است[33]. (لسترنج، 1393 : 176)

با بررسی منابع فوق آنچه مُبرهن است این شهر تا دورۀ اسلامی برپا بوده و بخش مهمّی از قلمرو ولایتی شهر مراغۀ قدیم را تشکیل می­داده و به احتمال زیاد بخش حاکم­نشین این شهر بوده است.

رویین­دژ ( بازپیرایی شهر قدیم فراسپا)

با بررسی به منابع دست­اوّل تاریخی و تطابق مکانی، شهر فراآسپا پس از اسلام با حفظ کاربری قبلی با عنوان «رویین­دژ» مسمی شده و به عنوان قلعۀ حاکم­نشین مراغه مطرح می­شود. در سطور بالا ولادیمیر مینورسکی نیز شهر فراآسپا در دوره­های پسین همان رویین­دژ معرفی می­کند.

رویین‌دژ یکی از بزرگ‌ترین قلعه­های آذربایجان به شمار می­رفت که از آن به عنوانِ دژِ تسخیرناپذیر نیز سخن گفته شده است.

رویین­دژ در جولان حوادث

نخستین اطّلاع ما از این قلعه به لشگرکشی سلطان­مسعود به آذربایجان بازمی­گردد شهاب­الدّین عبداللّه (مشهور به حافظ­ابرو) در ضمنِ شرح این لشگرکشی درخصوص وجود این قلعه این­گونه سخن می­راند:

« پس از قتلِ خلیفه المُسترشد باللّه در آذربایجان، سلطان مسعود در همدان اقامت نمود تا عراق و آذربایجان آرام گیرند. او امیرالعرب، دبیس بن صدقه را به قتل آورد. سپس چون پای در عراق استوار نمود، آهنگ آذربایجان نمود و آقسنقر احمدیلی را دو ماه تمام در مراغه در حصار گرفت، تا آق­سنقر با امانِ سلطان به زیر آمد و ولایت مراغه و تبریز یافت. سلطان ­دژ معروف به رویین­دژ (قلعة النحاس) را در مراغه از او گرفت و خزانۀ آن دژ را به وی داد و به همدان بازگشت و آهنگ بغداد نمود»[34].(حافظ ابرو، 1349 : 140)

«سلجوق‌نامه» در بیان حادثه­ای، این قلعه را در خاکِ مراغه خوانده و می­نویسد:

«عبدالعزیز در قلعۀ رویین‌دژ در مراغه دزدیده بود و در آن‌جا مُتمکّن گشته و درِ عصیان می­زد.» [35] (ظهیرالدّین نیشابوری، 1332: 81 )

سال570 ه‍.­ق پس از آن‌‎که آق­سنقر احمدیلی -فرمانروای مراغه- تازه از دنیا رفته بود، بنابه وصیّت، پسرش ـ فلک­الدّین ـ به کُرسی فرمان­روایی این بلاد جلوس نمود. همین که پسر به جای پدر نشست، پهلوان­ بن­ ایلدگز در اندیشۀ دست­اندازی بر قلمرو او افتاد و بر قلعۀ رویین‌‎دژ در مراغه فرود آمد و آن‌‎جا را محاصره کرد، ولی ساکنان قلعه به دفاع پرداختند و حملات او را دفع نمودند. از این روی پهلوان آن‌‎جا را تَرک گفت و به محاصرۀ شهر (مراغه) پرداخت[36]. (ابن­أثیر، 1362 ،ج6: 116)

با آغاز سال 605 هـ­ق پس از درگذشت پسر علاء­الدّین احمدیلی، نُصرةالدّین ابوبکر از تبریز به سوی مراغه روانه شد و آن­جا را گرفت و بر سراسر قلمرو آل­سنقر چیره گردید جز قلعۀ رویین­دژ که آن خادم (خادم و مربّی پسرعلاءالدّین) در آن­جا پناهنده شده بود و خزانه­ها و ذخایر را در اختیار داشت و با این دژ در برابر امیر ابوبکر ایستادگی می­کرد[37]. (همان : 227)

پس از سقوط احمدیلیان از یک زن به عنوان حاکمِ قلعۀ رویین­دژ سخن گفته شده که آخرین بازماندۀ سلسلۀ احمدیلیان، بوده که احمدکسروی درخصوص وی می­نویسد که این زن فقط رویین‌‎دژ و مراغه را در اختیار داشته است. به نوشته نسوى، این زن، زنِ اتابک خاموش، پسر اتابک ازبک، نوۀ ایلدگز بود و چون در سال ۶۲۴ ق. او در گذشت، در همان سال، شرف‌‎المُلک ـ وزیر سلطان [محمّد خوارزمشاه] ـ سپاهى گِرد رویین‌‎دژ فرستاد. مدّت محاصره به درازا کشیده، سرانجام آن زن راضى شد که زنىِ شرف‏‌المُلک را پذیرفته و دژ را نیز بدو واگذارد؛ ولى پیش از آن‌‎که کارى انجام یابد، سلطان جلال‏‌الدّین به آذربایجان بازگشته و کَس فرستاده، آن زن را به حرمسراى خود آورد. پس از این دیگر از احمدیلیان، خبرى نیست[38]. (کسروی ، 1353: 214 )

در سال 627 ه‍.ق سرداری از میان ترکمانان به نام سونج مشهور به شمس­الدّین از قبیله­ی قشیالوا بنای شورش نهاد و پس از آن‌‎که کارش بالا گرفت، به راهزنی پرداخت و رفته‌‎رفته بر شمار یارانش افزوده شد. او و یارانش میان اربیل و همدان راه­ها را زده و تبهکاری می­کردندمقارن همان احوال، یکی از لشکرهای جلال­الدّین خوارزمشاه سرگرم محاصرۀ قلعۀ رویین­دژ مراغه بود که از استوارترین و بلندترین دژهای آذربایجان به شمار می‌‎رفت. کسانی که در این دژ به سر می­بُردند، چون مدّتی دراز در حلقۀ محاصره مانده بودند، به تنگ آمده و حاضر شدند که قلعه را تسلیم نمایند.

جلال­الدّین خوارزمشاه که چنین شنید، یکی از یاران ویژه و مورد اعتماد خود را با مقداری خلعت و پول برای ساکنان قلعه فرستاد تا هدایا را میانشان تقسیم کند و دژ را تحویل گیرد. این مرد پس از صعود به قلعه و تحویل آن به برخی از ساکنان قلعه، به سهم برخی چشمِ طمع دوخته و از تحویل آن خودداری می‌‎نماید. کسانی که از دریافت خلعت و پول محروم مانده بودند، برای امیرسونج پیام فرستادند و بدو پیشنهاد تسلیم قلعه را نمودند. امیرسونج نیز با یاران خویش بدان سوی شتافت و دژ را از ساکنان قلعه تحویل گرفت[39].(10) امیرسونج از رویین­دژ به سوی مراغه که نزدیک بدان قلعه بود، سرازیر شد و این شهر را محاصره کرد، امّا در این جنگ، نشانۀ تیری جانگزای شد و جان سپرد. پس از کشته‌‎شدنِ او، برادرش بر رویین­دژِ مراغه دست یافت. برادر وی نیز پس از تثبیتِ موقعیّتِ خود در دژ مراغه به حوالی تبریز تاخت و در آن نواحی به غارت پرداخت. وی پس از آن‌‎که تصمیم گرفت آنچه را که از یغما و غنیمت اندوخته بود، در رویین‌‎دژ مراغه بگذارد، در راه به گروهی از مغولان که تازه حمله­ور شده بودند، برخورد نمود و آن­ها اموال غارتی را از او ستانده و او را کشتند. با کشته‌‎شدنِ او، خواهرزادۀ وی آن قلعه را گرفت[40]. (ابن­أثیر، 1362 ،ج6: 140)

در اثنای حملۀ مغولان به آذربایجان عزّالدین­ابن­اثیر در تاریخ الکامل ضمن اشاره به حملات مغولان به مراغه، به کُرسی­نشین قلعۀ رویین­دژ اشاره نموده و می­نویسد:

«مغولان پس از بازگشت از گرجستان به تبریز رسیدند و حاکم تبریز با هدایایی مانند پول و جامه و اسبِ آنان را با خود موافق ساخت و از تبریز دور کرد. بعد روانه­ی مراغه شدند و آن شهر را در میان گرفتند. مراغه کسی را نداشت که از شهر نگهداری و دفاع کند؛ زیرا حاکمِ مراغه زنی بود که در رویین­دژ به سر می­بُرد. همین که مغولان شهرِ مراغه را محاصره کردند، مردم شهر به جنگ با ایشان کمر بستند»[41].(11)

اوصاف قلعۀ رویین­دژ

آنچه در شرح رویدادهای حادث در قلعۀ رویین­دژ مسطور شد نشان از موقعیت شاخص و استراتژیکی آن بود. در این میان برخی از مورّخین ضمن شرح موقعیّت این قلعه­ پاره­ای توضیحات نیز درخصوص اوصاف آن مشروح داشته­اند.

قزوینی در قرن هفتم هجری دربارۀ رویین‌دژ چنین آورده است:

«قلعه‌ای است در غايتِ متانت در سه فرسنگیِ مراغه. مَثَلْ به‌متانت و حصانتِ اين قلعه زنند. در طرفِ راستِ اين قلعه، نهری است، و در قلعه، باغی است كه او را «عميد آباد» گويند و آب، هميشه از زيرِ اين باغ جاری باشد. در كنار اين قلعه، كوهی است و در آن كوه، چشمه‌ای است كه آب بسيار دارد و آن چشمه، ميان قلعه آيد و آبِ آن قلعه از آن چشمه باشد و اين قلعه از غايتِ حصانت، هميشه صاحبش بر والیِ مراغه، ياغی باشد.»[42] (قزوینی ، 1373 : 614)

امین‌احمد رازی در مورد محلّ این قلعه می­نویسد:

«در چمن دوفرسخی مراغه، قلعه­ی کهنه‌ای دیده شد که آثارِ آبادیِ آن قدری ظاهر است و سرسنگِ آن قلعه، خطّی به‌مانند خطوط قدیم پارسیان که بر میخ تشبیه می‌نمایند، بوده و معلوم می‌شود که پیش از هزارسال بنای آن شده» [43]. (رازی، 1390 ، ج3 :253 )

همان­طور که در سطور پیشین نظرات مینُورسکی درخصوص محل قرارگیری شهر باستانی فراسپا نظراتی را مطرح کرد. وی در مقالۀ خود تحت عنوان «لشکرکشی روم و بیزانس در آتورپاتکان» رویین­دژ را با شهر فراسپا یکی دانسته و نظرات خود را در این خصوص این­گونه قلمی نموده است:

«دژِ معروفِ رویین‌دژ با مراغه ارتباط تنگاتنگ داشت. این دژ در فاصله­ی 3 فرسخی از مراغه قرار گرفته و بعدها، غالباً پناهگاه زنان و محلّ نگهداری خزاین مورد استفاده قرار گرفته است. من حدس می‌زنم که این مکان با محلّی که در نقشه‌های روسیْ «یای‌شهر» نامیده شده و به فاصله­ی 16 کیلومتری (در حدود سه فرسخیِ) مراغه، در دامنۀ کوه سهند قرار گرفته است، مطابق باشد. اگر ورا با فرا آتا مرتبط باشد (نه با گنزک)، می­توان احتمال داد که این محل، یعنی رویین‌دژ همان فروریون ارومنون [FrorionErumnon] باشد که آنتونیوس سعی داشت آن‌جا را به تصرّف در آورد.»

محمّد نَسوی مستندات دیگری از محاصرۀ قلعۀ رویین­دژ توسط سلطان جلال­الدّین و متفاوت با نظر ابن­اثیر ارائه می­دهد و ضمن شرح حوادث و مزاوجت صاحب­قلعه، شرحی از اوضاع داخلی قلعه را نیز پی آن می­آورد:

«[سلطان جلال­الدّین] گروهی سوار و پیاده، به تصرّف رویین‌دژ برگماشت، و زمانِ محاصرت آن‌جا به‌درازا کشید. سپس دارای دژ، زوجه‌ی پیشینِ مَلک خاموش، مایل گشت که به نکاحِ شرف‌المُلک درآید، و بعد از وقوع زفاف، و حصول تألیف و ائتلاف، قلعه را به وی سپارد، شرف‌الملک بپذیرفت، و خواستاران در میانْ آمد و شد می­کردند، لکن پیش از انجام عزم، و اتمامِ قصد، شهریار از عراق باز آمد، و چُنان خواست که آن بانو را برای خویش خُطبه کند، از این رو کارْ دیگرگون شد، و امر محاصرت صورتِ بُطلان یافت، و شهریار پس از عقدِ زواج به‌خواهش با وی زفاف کرد، و سپس خادمِ خاصِ خویش، سعد‌الدّین دوات‌دار را والیِ قلعه ساخته، بدان‌جا فرستاد و آن دژ هزاران خانه داشت، و قُدمای آن‌جا، از دیر زمان آن جایگاه را از پدرانِ خویش به ارث یافته بودند، و چون خادم دریافت، که با اقامتِ آنان در قلعه، کاری از پیش نتواند بُرد، همّت بر آن گماشت، که دژنشینان را بیرون کند، و در اجرای این مقصود سوء تدبیر و شتاب روا داشت، از این رو اهل قلعه عصیان آغازیدند، و کار به صورت نخست بازگشت، و آن بستگی گشایش نیافت» [44]. (نسوی، 1365 : 139)

آنچه از مستندات مشروحه دریافت می­گردد فراآسپا در ادوار پسین به نام رویین­دژ مسمی شده و براساس پژوهش­های مورّخین و در وجهی بالاتر تحلیل­های دقیق و غامض ولادیمیرمینورسکی حدس ما را درخصوص قرارگیری این شهر در منطقۀ مراغه به یقین نزدیک­تر نمود.

نتیجه­گیری

بسیاری از باورداشت­ها و عُرف­ها که در متن داستان­های اسطوره­ای نمودار شده است در واقع نمود عینی واقعیت­هایی هستند که در برهه­های مختلف تاریخی روی داده است. گرچه این داستان­ها با تخیّلاتی غیرواقع آمیخته می­شوند ولی آنچه در روح این داستان­ها بیان می­کنند بازگویی متن حقایقی است که در قالب شرح وقایع به زبان داستان پدیدار می­شود.

با مطالعة‌ تطبيقي‌ داستان اسطوره­ای شهر «ساری­قاپی» و وقایع شهر تاریخی فراآسپا و قلعۀ رویین­دژ مؤید این نکته است که اشتراکات داستانی با واقعیت­های تاریخی موجود در منابع در دسترس به صورت قابل توجهی هویداست و حوادث گوناگون که اکثر آن­ها در رهگذر تاریخ در قالب جنگ­ها و نبردها روی داده است در پیدایی اسطورۀ داستانی نقش بارزی داشته است.

پی­نوشت­ها

لوله­های سفالین به هم پیوسته در زیرِزمین

مارک آنتونی یکی از سران دومین حکومت سه‌‎نفره‌‎ی روم در روم باستان و از حامیان اصلی و دوست وفادار ژولیوس سزار بود. وی قصد تصرّف ایران را داشت و به همین خاطر بین او و فرهاد چهارم اشکانی که در آن هنگام شاه ایران بود، نبردهایی درگرفت که مارک آنتوان در این نبردها شکست خورد.

ویلیام اسمیت معتقد است: شهر فراعته به عنوان محلّ اقامت تابستانی پادشاهان اشکانی فعّالیّت داشته و دژی مستحکم بر اطراف آن بنا شده بود. موقعیّت آن مورد تردید است و تصوّر می­شود که همان ارگِ شرح داده شده توسّط «استرابو» تحت نام «ورا» باشد. اگر نام فراعته درست باشد، این احتمال وجود دارد که نام خود را از فرهاد (پادشاه اشکانی) گرفته باشد. (Dictionary of Greek and Roman Geography)

شهری در یونان باستان

فنه­سپه را باید در محلّی جست و جو کرد که در ثلث فاصله از فرسپه تا اگنزنه قرار دارد (مینورسکی، ص44).

مقصود از آگنزنه همان زنجان است (مینورسکی، ص44).

معادل 5/264 مایل انگلیسی.

ابوالحسن احمد بن یحیی بن جابر بن داوود البغدادی البلاذُری، در اواخر قرن دوم هجری قمری در بغدادمتولّد شد (میر: 278 ـ 279 ه‍.ق)؛ وی از تاریخ‌نگاران و جغرافی‌دانان ایرانی سده‌‎ی دوم و سوم هجری قمری بود که در بغداد زندگی می‌کرد و مترجم کتاب‌‎های پارسی به سریانی بود. یاقوت حموی از وی بسیار تمجید نموده‌است. از آنجایی که جدّ او یا خود او (مشخّص نیست) بلاذر خورده بود و بیمار شده بود، وی را بلاذری نامیده بودند (بلاذر نام میوه‌ای است که در هندوستان می‌روید و میوه‌‎ی آن در پزشکی مورد استفاده قرار می‌گیرد). آثار: فتوح‌‎البلدان، انساب‌‎الأشراف، البلدان‌‎الصّغیر، البلدان الکبیر، عهد اردشیر.

یاقوت حموی (زا:۵۷۴ ه‍.ق) جغرافی‌دان و تاریخ‌نویس مشهور قرن هفتم هجری قمری است. نام کامل وی شهاب‌‎الدّین ابی عبداللّه یاقوت بن عبداللّه الحموی الرّومی البغدادی و ملقّب به «الشّیخ الإمام» است.

ابن‌‎اثیر در اوصاف فتح این قلعه چنین مسطور نموده است: «ستایش مر خداوندی را که وقتی می­خواهد کاری انجام شود، انجامش را آسان می­سازد. اين رویين‌‎دژ قلعه‌ای بود كه بزرگان ملوک و تواناترينِ آنان از روزگار قديم تا عصر جديد هيچ‌‎گاه نمی‌توانستند به زورِ نيرو آن‌‎جا را بگيرند .اين دژ در استواری ضرب‌‎المثل بود. از آنجا كه خدای بزرگ می‌خواست اين مرد ناتوان آن‌‎جا را بگيرد، اين كار را برايش چنان آسان ساخت كه بدون جنگ و خونريزی و تحمّل رنج و سختی آن را گرفت و ياران اميری مثل جلال‌‎الدّين خوارزمشاه را كه همه‌‎ی شاهانِ روی زمين از او بيم و هراس دارند، از آن‌‎جا راند. ياران جلال‌‎الدّين سرنوشت كسانی را يافتند كه درباره‌‎ی ايشان گفته‌اند: «ای بسا فرستاده كه رفت و ديگر بازنگشت.» (ای بسا آرزو كه خاک شده است( (ابن‌‎اثیر، ج33، ص139).

این در عربی ضرب­المَثَل است. اسب سرخ‌‎مو چون به علّت رنگِ خاص که دارد، مشخّص است؛ در جنگ چنانچه پیشاپیشِ همه‌‎ی اسبان بتازد، موقع حمله‌‎ی دشمن، قبل از همه کُشته می­شود و هنگام شکست و گریز هم اگر از همه عقب بیفتد، دشمن نخست او را پی می­برد.

منابع

ابن‌اثیر، ابوالحسن عزّالدّین: (1362)، تاریخ الکامل، ترجمۀ ابوالقاسم حالت و عبّاس خلیلی، تهران:مؤسّسۀ مطبوعاتی علمی، چاپ دوم،

بلاذری، احمدبن یحیی(1337)؛ فتوح­البلدان، ترجمۀ محمّد توکّل، تهران: نشر نقره

جکسن، آبراهام والنتاین ویلیامز: (1388)، سفرنامه‌‎ جکسن، ایران در گذشته و حال؛ ترجمه­ منوچهر امیری و فریدون بدره­ای، انتشارات خوارزمی

حافظ ابرو، شهاب­الدّین عبداللّه (1349) ؛ جغرافیای حافظ ابرو ، به کوشش مایل هروی ،تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران

حموی، یاقوت­بن عبدالله : (1380)، معجم­البُلدان، ترجمه­ی علی­نقی منزوی، تهران:سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اوّل

رازی، امین‌‎احمد(1390): تذکرۀ هفت‌‎اقلیم، تصحیح: سیّدمحمّدرضا طاهری، تهران: انتشارات سروش، چاپ دوم

دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ: (1351)، اشکانیان، ترجمه­ی کریم کشاورز،تهران: نشر پیام، چاپ اوّل،

ظهیرالدّین نیشابوری(1332) سلجوق­نامه، ترجمۀ محمّدرمضانی، تهران: گلاله خاور، 1332، چاپ اوّل

قزوینی، زکریا ابن­محمّد (1373) ؛ آثارالبلاد و اخبارالعباد ،ترجمۀ جهانگیر میرزا قاجار، تصحیح میرهاشم محدّث ، تهران: امیرکبیر

کسروی، احمد: (1353)، شهریاران گم­نام، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم.

لسترنج، گای: (1393)،؛جغرافیای تاریخی سرزمین­های خلافت شرقی، ترجمۀ محموعرفان، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ نهم.

مینورسکی، ولادیمیر : (1378)،؛ نام­های جغرافیایی و ریشه­های تاریخی آن­ها در آتروپاتن، تهران: انتشارات پژوهنده، چاپ اوّل،

ن.وپیگولوسکایا و دیگران(1372)، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان قرن هجدهم میلادی ، ترجمۀ کریم­کشاورز ،تهران:پیام

نسوی، محمّدبن‌‎احمد(1365)، تاریخ جلالی، ترجمۀ محمّدعلی ناصح ، تهران: نشرعلمی­فرهنگی، چاپ اوّل،

ولسکی، یوزف: (1383)،؛ شاهنشاهی اشکانی، ترجمه­ی مرتضی ثاقب­فر، تهران: ققنوس، چاپ اوّل،.

یعقوبی، احمدبن واضع(1381)؛ البلدان، ترجمۀ محمّدابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ چهارم

1. Kleiss, W., 1973, Planaufnahman burgen und neufunde Urartaischer anlagen in Iranisch -Azarbaidjan iim Jahre

1973, Archäologische Mitteilungen Aus Iran

[1] - دکترای تطبیقی تاریخ شرق از دانشگاه جاواخیشویلی گرجستان / (نویسنده و مورّخ)

[2]. و. مینورسکی ، مراغه، انسیکلوپدی اسلامی، ج3، لندن، 1963، صص 261 ـ 268

[3]. مارک آنتونی یکی از سران دومین حکومت سه‌‎نفره‌‎ی روم در روم باستان و از حامیان اصلی و دوست وفادار ژولیوس سزار بود. وی قصد تصرّف ایران را داشت و به همین خاطر بین او و فرهاد چهارم اشکانی که در آن هنگام شاه ایران بود، نبردهایی درگرفت که مارک آنتوان در این نبردها شکست خورد.

[4]. همو، ص262

[5]. و. مینورسکی ، مراغه، انسیکلوپدی اسلامی، ج3، لندن، 1963، صص 261 ـ 268

[6]. مارک آنتونی یکی از سران دومین حکومت سه‌‎نفره‌‎ی روم در روم باستان و از حامیان اصلی و دوست وفادار ژولیوس سزار بود. وی قصد تصرّف ایران را داشت و به همین خاطر بین او و فرهاد چهارم اشکانی که در آن هنگام شاه ایران بود، نبردهایی درگرفت که مارک آنتوان در این نبردها شکست خورد.

[7]. همو، ص262

[8]. ویلیام اسمیت معتقد است: شهر فراعته به عنوان محلّ اقامت تابستانی پادشاهان اشکانی فعّالیّت داشته و دژی مستحکم بر اطراف آن بنا شده بود. موقعیّت آن مورد تردید است و تصوّر می­شود که همان ارگِ شرح داده شده توسّط «استرابو» تحت نام «ورا» باشد. اگر نام فراعته درست باشد، این احتمال وجود دارد که نام خود را از فرهاد (پادشاه اشکانی) گرفته باشد. (Dictionary of Greek and Roman Geography)

3. ولسکی، یوزف: (1383)،؛ شاهنشاهی اشکانی، ترجمه­ی مرتضی ثاقب­فر، نشر تهران: ققنوس، چاپ اوّل، تهران.ص17

4. ن.وپیگولوسکایا و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان قرن هجدهم میلادی ، ترجمۀ کریم­کشاورز ،ص52

5. جکسن، آبراهام والنتاین ویلیامز: (1388)، سفرنامه‌‎ی جکسن، ایران در گذشته و حال؛ ترجمه­ی منوچهر امیری و فریدون بدره­ای، انتشارات ص158

[12] - شهری در یونان باستان

6. دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ: (1351)، اشکانیان، ترجمه­ی کریم کشاورز، نشر پیام، چاپ اوّل، تهران.ص161

7. مینورسکی، ولادیمیر : (1378)،؛ نام­های جغرافیایی و ریشه­های تاریخی آن­ها در آتروپاتن، تهران: انتشارات پژوهنده، چاپ اوّل، تهران.، ص41

8. همو، ص41

1. همو، ص42

3. همو، صص42 و 43

5. فنه­سپه را باید در محلّی جست و جو کرد که در ثلث فاصله از فرسپه تا اگنزنه قرار دارد (مینورسکی، ص44).

[19]. مقصود از آگنزنه همان زنجان است (مینورسکی، ص44).

7. مینورسکی، ص44

8. همو ، ص45

9. همو، صص45 و46

10. معادل 5/264 مایل انگلیسی.

1. Kleiss, W., 1973, Planaufnahman burgen und neufunde Urartaischer anlagen in Iranisch -Azarbaidjan iim Jahre

1973, Archäologische Mitteilungen Aus Iran

[25]. دانشنامه‌‎ی بزرگ اسلامی، ج1، ص144

[26]. ابوالحسن احمد بن یحیی بن جابر بن داوود البغدادی البلاذُری، در اواخر قرن دوم هجری قمری در بغدادمتولّد شد (میر: 278 ـ 279 ه‍.ق)؛ وی از تاریخ‌نگاران و جغرافی‌دانان ایرانی سده‌‎ی دوم و سوم هجری قمری بود که در بغداد زندگی می‌کرد و مترجم کتاب‌‎های پارسی به سریانی بود. یاقوت حموی از وی بسیار تمجید نموده‌است. از آنجایی که جدّ او یا خود او (مشخّص نیست) بلاذر خورده بود و بیمار شده بود، وی را بلاذری نامیده بودند (بلاذر نام میوه‌ای است که در هندوستان می‌روید و میوه‌‎ی آن در پزشکی مورد استفاده قرار می‌گیرد). آثار: فتوح‌‎البلدان، انساب‌‎الأشراف، البلدان‌‎الصّغیر، البلدان الکبیر، عهد اردشیر.

[27]. بلاذری، احمدبن یحیی(1337)فتوح­البلدان، ترجمۀ محمّد توکّل، نشر نقره ص 462

[28]. یعقوبی، احمدبن واضع(1381) البلدان، ترجمه محمّدابراهیم آیتی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ چهارم، ص 46

[29]. صفی­الدّین المؤمن بن عبدالحق بغدادی، مراصد الإطّلاع علی اسماء الأمکنه و البقاء، ص1250

[30] یاقوت حموی (زا:۵۷۴ ه‍.ق) جغرافی‌دان و تاریخ‌نویس مشهور قرن هفتم هجری قمری است. نام کامل وی شهاب‌‎الدّین ابی عبداللّه یاقوت بن عبداللّه الحموی الرّومی البغدادی و ملقّب به «الشّیخ الإمام» است.

[31]. حموی، یاقوت­بن عبدالله : (1380)، معجم­البُلدان، ترجمه­ی علی­نقی منزوی، سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اوّل، تهران.ص476

[32]. گای لسترنجGuy le Strange ؛ (زا: 24 ژوئیّه‌‎ی 1854هانستانتون نورفک / میر: 24 دسامبر 1933 کمبریج).

[33]. لسترنج، گای: (1393)،؛ سرزمین­های خلافت شرقی ،؛ تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ نهم.

9. حافظ ابرو، شهاب­الدّین عبداللّه (1349) ؛ جغرافیای حافظ ابرو ، به کوشش مایل هروی ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ص140

4. ظهیرالدّین نیشابوری، سلجوق­نامه، ترجمه­ی محمّدرمضانی، تهران: گلاله خاور، 1332، چاپ اوّل

[36] - ابن‌اثیر، ابوالحسن عزّالدّین: (1362)، تاریخ الکامل، ترجمه­ی ابوالقاسم حالت و عبّاس خلیلی، مؤسّسه‌ی مطبوعاتی علمی، چاپ دوم، تهران.، ج6، ص116

3. همو، ص227

4. کسروی، احمد: (1353)، شهریاران گم­نام، انتشارات تهران: امیرکبیر، چاپ سوم، تهران.ص214.

1. ابن‌‎اثیر در اوصاف فتح این قلعه چنین مسطور نموده است: «ستایش مر خداوندی را که وقتی می­خواهد کاری انجام شود، انجامش را آسان می­سازد. اين رویين‌‎دژ قلعه‌ای بود كه بزرگان ملوک و تواناترينِ آنان از روزگار قديم تا عصر جديد هيچ‌‎گاه نمی‌توانستند به زورِ نيرو آن‌‎جا را بگيرند .اين دژ در استواری ضرب‌‎المثل بود. از آنجا كه خدای بزرگ می‌خواست اين مرد ناتوان آن‌‎جا را بگيرد، اين كار را برايش چنان آسان ساخت كه بدون جنگ و قیزیل قلم آذر Qizil Qelem...

ما را در سایت قیزیل قلم آذر Qizil Qelem دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrbkarimia بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1402 ساعت: 18:39