مطابقت شهر اسطورهای «ساریقاپی» با «فراآسپا» در مراغه
دکتراصغر محمّدزاده[1]
چکیده :
داستان روایی شهر «ساریقاپی» که در ازمنۀ مختلف سینهبهسینه برای نسلهای بعدی نقل شده روایتی از وقایع شهر تاریخی «فراآسپا» در محدودۀ سرزمینی آذربایجان است که در گذر زمان رنگولعابی اسطورهای پیدا نموده ولی شرحی در بطن وقایع را رقم زده است. شهر فراآسپا که در دورههای پس از اسلام به عنوان قلعۀ حکومتی روییندژ شناخته میشود از منظر مختصاتِ محلّ قرارگیری و اشتراکات مختلفِ وقایعِ تاریخی با داستان روایی فوقالذکر قابل بررسی است که این مقاله به بررسی این اشتراکات جهت مُتقنسازی این مفروضات میپردازد.
کلمات کلیدی: ساریقاپی، فراآسپا، روییندژ، داستان اسطورهای، مراغه.
مقدمه
انسان از آغازِ حيات تاريخي خود، گرفتار رویدادها و حوادث مختلفی بوده و غمها، شاديها، خوشيها، ناملايمات و فرازونشيبهاي مختلف زندگي را تجربه کرده و آنها را به صورت شفاهی برای نسلهای بعدی نقل کرده است. نبودِ كتاب و آثار مكتوب در آن گذشتههاي دور، نميتواند دليل براین باشد كه منقولات شفاهيِ ديرينهۀ تاريخ تحت عنوان داستانها نباشد و ما امروزه حال و هواي دوران پيشين را پيشرو نداشته باشيم؛ زيرا به گواه اسطوره و تاريخ ـ بهويژه در سرزمين آذربایجان ـ ازسپيدهدمان تاريخ، حوادث مختلف با عواطف و احساسات امتزاج یافته و تحتعنوان داستانهای اسطورهای به صورت سینهبهسینه برای نسلهای آتی با رنگ و لعابی حماسی نقل شده است.
امّا آذربایجان از دیرینهزمان به دلیل قرار گرفتن در حدود و ثغور حکومتهایِ سیاسیِ مختلف ، محلِ حدوث وقایع و نبردهای بزرگی بوده که دلیل عمدۀ آن را میتوان به وجودِ شهرها و قِلاع مختلفِ سیاسی، نظامی در این سرزمین عنوان نمود. و هر ازگاهی دولتهای مختلفی به طمع دستیابی به متصرّفات و غنایم جدید به این سرزمین یورش بردهاند. لذا در جهت صیانت از قدرت سیاسی و غنایم، بنای قلاع در نقاط دستنیافتنی و استحکامبخشی آنها موردتوجه حکمرانان بوده است.
شهر اسطورهای «ساریقاپی» در میان قلعهای محصور و دستنیافتنی نیز از دیرباز در روایتهای داستانی مردم آذربایجان منقول است که با بررسی دورۀ تاریخی و موقعیت جغرافیایی این شهر با شهرباستانی دورۀ اشکانی فراسپا/فراآتا مطابقت دارد. لذا نویسندۀ سطور با استماع این داستان از افراد کِبرسن در جستوجوی محل واقعی آن با ارجاع به منابع تاریخی برآمده و نتایج جالبتوجهی را بررسی و از محل اعراب گذرانده است.
شهر اسطورهای «ساریقاپی»
در میان کُهنسالانِ روستاهای اطراف سهند داستانهایی از وقایع اجتماعی و سیاسیِ شهری به نام «ساریقاپی»/ «ساریقلعه» روایت میشود که راویان این داستانها محلّ استقرار این شهر را در جنوبِ کوهسهند معرفی میکنند. محتوایِ موضوعی داستانها منقول ابتدا با شرح اوضاع حصارِ شهری آغاز میشود و سپس با داستان جنگها و نبردهای حادث در اطراف این شهر ادامه مییابد و شخصیتهای اُسطورهای در کنار این نبردها شکل میگیرد و داستان با حمایت سرگذشت عاشقانه در این شهر خاتمه مییابد. امّا نکاتی که از این داستانها برداشت میشود در نوع خود جالب است که ذکر مضامین برخی از شاخصههای این شهر در تطابق آنها با شهر راستینِ موردنظر کمک شایانی خواهد نمود. برخی از این موارد عبارتند از:
شهرِ ساریقاپی بر بلندای تپّهای وسیع بنا شده که پرتگاههای خطرناکی آن را احاطه نمودهاند و یگانه راه دستیابی به آن معبر کوچکی است که به دَر بزرگی ختم میشود که جهت وصول به این شهر باید نُه درب را پیمود. که دستیابی بدان را تقریباً غیرممکن میسازد.
در این شهر اقوامی از طوایف مختلف سُکنی گزیدهاند که شاهزادگان در رتبۀ اوّل شهروندی قرار دارند. برخی نیز عنوان میکنند که شهروندانِ این شهر را اناث و کودکان تشکیل میدهند.
مَوانع طبیعی موجب شده تا حارسانِ قلعۀشهر اندک باشد و بعضاً حارسان را دخترانی زیباروی عنوان نمودهاند که در چشم افراد بیگانه به صورت اژدها پدیدار میشود در حالی که از منظر ساکنین قَلعه همان دختری یباروی نمودار است.
آب، شاهرگ حیاتی این قلعه به شمار میآید که داخلِ قلعه مزارع و باغات مختلفی از حیث تنوّع محصول وجود دارد که آبیاری آن با تنبوشههایی (1) صورت میگیرد که از فرسنگها دورتر به این شهر انتقال مییابد و به جهت حیاتی بودن آن، نقشۀ مسیر لوله و منبع اوّلیۀ آن جزو اسناد محرمانۀ حکومتی در این شهر به شمار میآید.
ساکنین این شهر هیچ ارتباطی با شهرها و روستاهای اطراف ندارند و افرادِ روستاها و شهرهای مجاور از حوادث حادث در این شهر بیخبرند.
لشگریان متعدّدی برای تسخیر این قلعه آمدهاند و هیجکدام نتوانسته معبر ورودی این شهر را پیدا نموده و از موانع طبیعی آن عبور نمایند.
امّا آنچه در خلال این داستانها شکل میگیرد رویدادی عاشقانه است که وجه اشتراک داستانهای اسطورهای است و صحنههای جنگ و نبرد را به سوی مسیری عاطفی و رومانتیک هدایت میکند و عاشق، بیپروا در جهت به دست آوردن لیلیِ داستان خود حاضر است هر فِعلی را انجام دهد.
در شهر ساریقاپی نیز حکایت «لیلیومجنون» به گونهای دیگر رُخ میدهد که ذکر آن در بسط توسیع دیدِ خواننده نسبت به داستانهای روایی از این شهر کمک شایانی خواهد نمود. حال روایت این داستان را از زبان نقّال آن نقل میکنیم:
« حاکمِ شهر ساریقاپی را دختری زیباروی بوده که به جهت حُسن جمیل شُهرۀ شهرها بوده و خواستگاران عدیدهای از شاهزادگان گرفته تا سلاطین ممالک را پاسخ رد داده است. امّا بالاخره عشقِ واقعی خود را پیدا میکند و تفصیل آن بدین شرح است که: روزی هنگام خروج از قلعه به رعیّتزادهای دل بسته و این عشق خود در خفا به وی اظهار میدارد پاسخ متقابلی نیز از جانب وی دریافت میدارد ولی مانعی بزرگی در وصول و وصلت بود و عُرف طبقۀ حاکم این وَصلت را با طبقۀ پایین مذموم میدانست.
امّا آنچه در ادامۀ ماجرا رُخ میدهد درنوع خود جالب است و هوش و ذکاوت دخترِحاکم به امداد آنها میرسد. دخترِحاکم نقشهای در جهت جلب رضایت پدر طرحریزی نمود و پسر عاشق ومجنون داستان که فاعل اصلی این نقشه است را اینگونه توجیه میکند : « شاهرگ اصلی و حیات در این شهر به نعمت آبی است که از فرسنگها دورتر به وسیلۀ تنبوشههایی به این شهر انتقال مییابد. مسیر این تنبوشهها و مبدأ آن بر همه نامعلوم است و جز حاکم و منشیان حکومتی وی، کسی بر مسیر آن آگاهی ندارد. اگر این آب در مسیر خود به مشکل برخورد و این نعمت حیاتی بدین شهر نرسد مردمِ شهر هلاک خواهند شد. لذا جهت پیدا نمودن این مسیر باید قاطری فربه پیدا کنی و یک روز حجم علوفۀ مصرفی روزانۀ وی را چندبرابر بکنی و در طول روز او را از آب دور نمایی. فردا روز او را محیط قلعه و بافاصلۀ نیم فرسنگی به حرکت آرام وادار. او برای یافتن آب به تکاپو خواهد افتاد و تمام اهتمام خود را جهت یافتن آب حتّی در چند ذرعی زیرِزمین به کار خواهد بست هرگاه حین عبور از محلی متوجه ناآرامی و ایستادن و کوبیدن سُم وی بر زمین شدی مسیر تنبوشههای آب در چند ذرعی پایین آن نقطه خواهد بود و اگر از آن محل مسیر آب را مسدود نمایی. آب شهر قطع و حاکم حاضر است جهت نجات این شهر هر درخواستی را اجابت نماید.
جوانِعاشق تفصیل نقشه را اجرا نمود و پس از یافتن مسیر تنبوشۀ نهفته، آب شهر را به وسیلۀ مانعی قطع و سپس دوباره آن را در زیر خاک مستور نمود. آبِ شهر قطع شد و حاکم شهر با مشاهدۀ این اوضاع جهت نجاتِ شهر به تکاپو افتاد. افرادی را برای بررسی مسیر تنبوشه فرستاد ولی بیهیچ نتیجۀ مفیدی بازگشتند. و بر هیچکدام دلیل اصلی قطع جریان آب عیان نشد. یأس و ناامیدی مردم شهر را به ولوله واداشت و هریک نسبت به آیندۀ پیشِرو اتّفاقات بدی را پیشبینی نمودند. و غالب آنها مهاجرت را یگانه راه نجاتِ خود میپنداشتند.و در تصوّر حاکمِشهر این اقدام مردمِشهر موجب ازهمگسیختگی شهر شده و شهر خالی از سکنه میشد. در این اوضاع و احوالِ پریشانِ شهر، جوانِ رعیّتزاده پیامی به توسطِ حارسان به حاکم این شهر رساند که اگر با وصلت وی با دخترِحاکم موافقت نماید. حاضر است محل قطعی آب را پیدا نموده و شهر از خطرِ نجات دهد.
حاکم به فکر افتاده و موضوع را به دختر خود اطّلاع داد. شاهزاده خانم اظهار داشت که ازدواج او با این رعیّتزاده بهتر از هلاکت مردم شهر است.لذا حاکم با دریافت پاسخِ رضایت، به اضطرار خواستۀ جوانِعاشق را پذیرفت. و وی با دریافت این پاسخ در خفا به محل آببست رفته و پس از رفعِ مانع، جریان آب را به روال سابق انداخت و بدین صورت در غایت این داستان عاشق به معشوق رسید».
دادههای اوّلیه که توسط این داستان و شاخصههای کلیدی که در فحوای داستان حوادث این شهر عنوان شده است . تطابق محل واقعی این شهر به استناد منابع تاریخی کمک شایانی خواهد نمود.
شهر باستانی فراآسپا/فراآتا
با دریافت دادههای اوّلیه و کلیدی درخصوص شهر اسطورهای ساریقاپی، درخصوص واقعیت این شهر، بررسی اجمالی متون تاریخی را میطلبد. لذا زمانی که این اشتراکات قابلتوجه باشد میتواند حدس ما را در این خصوص به یقین نزدیکتر سازد.
مطالعۀ تطبیقی و مکانسنجی شهری در بازههای مختلف زمانی در متون تاریخی مؤید وجود شهری در اطراف کوه سهند است که در محدودۀ ولایتی مراغه قرار داشته است. آنچه از تشریح منابع مطالعاتی دریافت میگردد شهر مورد اشاره در دورههای تاریخی پس از اسلام تغییر عنوان یافته و به عنوان یک قلعۀ حکومتی و نظامی مستحکم استفاده میگردد.
این شهر در متون قدیمی رومیان به نام «فراآسپا»، «پراآسپا»، «پراسپا»، «پراسنا» مسمی شده است.[2] مارکوس آنتونیوسِ (2)[3] یونانی نیز از این شهر به نام «فراآتا» و «فراعته» نام میبرد.[4]
نخستین اطّلاعات ما درخصوص این شهر به شرح حملات آنتونیوس رومی به آذربایجان باز میگردد. که شرح این حملات توسط پلوتارک و دیوکاسیوس مکتوب شده است.
شهرِ فراآسپا در گذر تاریخ
بررسی منابع و مستندات مختلفِتاریخی مؤید شهری با اشتراکات داستانی فوقالذکر در محدودۀ محل یاد شده است. در متون تاریخی مورّخین رومی از این شهر با نام «فراآسپا»، «پراآسپا»، «پراسپا»، «پراسنا» یاد شده است.[5] (1963 , b.3 : p.261-268 Minorsky,) مارکوس آنتونیوسِ یونانی[6] نیز از این شهر به نام «فراآتا» و «فراعته» نام میبرد.[7] (همان : 262)
در معرّفی این شهر آمده که: این شهر، شهرِ تابستانی اشکانیان بوده و 36 سال قبل از میلاد مورد تهاجم مارکوس آنتونیوس قرار میگیرد.(3)[8] در این سال مارکوس با یک نیروی 100 هزار نفری با 10هزار اسب از نژاد ایبری (از اسبهای فینیقیها)، از طریق ارمنستان به خاکِ آذربایجان لشگرکشی و شهرِ فراآسپا را که وی معتقد بود مقادیرِ زیادی طلا در این شهر نگهداری میشود، محاصره میکند. او در این نبرد 16 سپاه را با خود به همراه داشت که در این نبرد گویا محلّ مورد محاصره، سطحِ شیبدارِ وسیعی بوده که این عامل موجب از همگسیختگیِ سپاهِ وی شده و به دلیل قرار گرفتن در تیررسِ و محاصره و از دستدادنِ 10 هزار از نیروهای خود تصمیم به تَرک محاصره میکند. این شهر یکی از پایتختهای میانه بوده که به عنوان محلّ اقامت پادشاهان اشکانی مورد استفاده قرار میگرفت.
با آغاز جنگهای ایران و روم از 54 سال قبل از میلاد، با یورش کراسوس ـ سردار رومی ـ به ایران و پادشاهی اُرد دوم اشکانی آغاز شد. (ولسکی، 1383: 17)[9] با شکست کراسوس از اُرُد، پس از گذشت بیست سال، مارکوس آنتونیوس از اعضای سه مَردۀ روم، با صدهزار نفر قشون و با کمکِ آرتاباز [آرتاواز] ـ پادشاه ارمنستان ـ به طرف ایران حرکت کرد. در این لشکرکشی، آنتوان از راهِ ماد به ایران هجوم [آورد]، و به جای استراحتِ زمستانی در ارمنستان، با هدف تصرّف شهرِ مستحکم فراآتا [فراآسپا] -تختگاه شاه آذربایجان- سوی این شهر را گرفت. (پیگولوسکایا ، 1372 :52 )[10]
از قول استرابون که راولینسن نقل کرده است: «مَقرِّ تابستانی شاهان در گنزکه واقع در جلگه و در دژی استوار به نام وراء قرار دارد که مارکوس آنتونیوس هنگام نبرد با پارتیان به محاصرۀ آن پرداخت.» (جکسن، 1388 : 158)[11]
شهرهایی از نوع پولیس(4)[12] در دورۀ سلوکیان بنا شدند و تعداد این شهرها در زمان پارتها به مراتب افزوده گشت. مثلاً اسیروخاراکسی به تقریب از 20 پولیس یاد میکند که بسیاری از آنها مربوط به عهد سلوکیان بودهاند و حال آنکه فهرست وی سراسر امپراتوری پارت را دَربر نمیگیرد. شهرهایی از قبیل فراآسپا و لوگزیا توسّط پارتها ساخته شدند. (دیاکونوف، 1351 :161)[13] صحبتها از شهر فراآتا (پراآسپا) زمانی به اوج خود رسید که آنتونیوس سپاهیانِ خود را برای نبرد علیه پارتها به این منطقه اعزام نمود. آنتونیوس با لشگرِ عظیمِ خود، به تعداد صدهزار نفر، مجبور بود از طریق سرزمینِ متّحد خود، یعنی آرتاوزنِ بگذرد. بنابه گفتۀ پلوتارک (متوفّی: 122 م.) آنتونیوس از سویِ چپ ارمنستان را تَرک کرد. این نکته ظاهراً به شهر، آرتاکستا اشاره میکند که در کرانۀ شمالی رود اَرَس قرار داشت. استرابون در کتاب یازدهم از فصل 14، مسیر حرکت وی را از کوههای واقع در ارمنستان امروزی به نامهای آبوس و نیباپوس مربوط به کوههای توروس سخن میگوید. این کوهها نزدیک راهی است که از کنار پرستشگاه باریس به اکباتانا منتهی میشود. استرابون در فصل چهارم مشروح میدارد که پس از نفاتس (آلاداغِ جدید)، کوه آبوس قرار دارد که از آنجا هم رود فُرات و هم رود ارس جاری میشود. فرات به سوی غرب و ارس به طرف شرق جاری است و کوه نباروس تا ماد امتداد دارد. از آنجا که بر طبق گفتۀ استرابون در فصل سیزدهم، نفاتس به کوه زاگروس میپیوندد، احتمال دارد که مقصود او از نباروس رشته تپّههایی باشد که به طرف جنوبشرقی در طول راه آواجیق ـ خوی، و از آنجا در طول کرانهی شمالی دریاچهی ارومیّه گسترش داشته باشد.
امّا همۀ این اشارات بسیار مُبهم است و پلوتارک بدون هیچگونه توضیح مقدّماتی، به موضوع محاصرۀ آنتونیوس از «شهر بزرگ فراآتا» میپردازد که کودکان و همسرانِ پادشاهان در آن میزیستند. دیوکاسیوس پایتخت را پراآسپا مینامد. (مینورسکی ،1378 :41)[14] این هجوم میبایستی در تابستان یا اوایل پاییز صورت گرفته باشد، زیرا بنابه گفتهی پلوتارک، آنتونیوس که مایل بود زمستان را با کلئوپاترا بگذرانند، نقشۀ اصلی خود را دربارۀ اشغالِ ماد نادیده گرفت و این عمل پیش از آن بود که پارتها از محلهای قشلاقی خود، در اوایل بهار، کوچ کردند. وی اندکی بعد از اعتدالِ خَریفی (22 سپتامبر) و پیش از درآمدنِ زمستان از فراآتا عقبنشینی کرد. (همان : 41)[15]
فراآسپا دارای حصار بزرگی بود که رومیان موفّق به گشودن آن نشدند، چون وضع لشکرِ روم بسیار سخت بود، تاجاییکه بر اثرِ سرمای زمستان، قریب هشت هزار نفر افرادِ لژیون جان سپردند. از طرفی آنتونیوس به جهت قلّتِ وقت و در راه بودن زمستان سختِ آذربایجان و سنگین بودن باروبُنهی لشکر بزرگ خود، نمیتوانسته است فراتر رَوَد و بیشتر از آن در قلبِ این سرزمینِ سرسخت رسوخ نماید. آنتوان، اطرافِ قلعۀ فرااسپا را سنگربندی نموده، درحالی که ستون عقبماندهی آنتوان، همچنین بُنه و وسایل حمل و نقل لشکریان که در مسافت درازی پراکنده شده بودند و از طرفی آنتوان بخشی از لژیونها را مأمور حفاظتِ بنه و وسایل حمل و نقل کرد، ولی فرماندهی بر آن نگماشت؛ بدین سبب لشکریانِ پارت تودۀ اصلی نیروهای روم را دور زدند و بنه و وسایل حمل و نقل را مورد حمله قرار داده و تصاحب کردند. بدین طریق موجبات پیروزی پارتها فراهم گشت. آنتوان و نیروهایش تا ماه اُکتبر سال 36 ق.م در فراآسپا معطّل ماندند. در ماه اکتبر سرما سر رسید و عقبنشینی موهن آغاز گشت. رومیان پس از تحمّل و مصایب و مشکلات فراوان، به ارمنستان رسیدند. چنانچه ذکر گردید: بر اثر سرمای زمستان پُربرف، قریب هشتهزار نفر افراد لژیون جان سپردند. لباسهای گرم و لوازم دیگر به موقع به وسیلهی جهازات از مصر رسید؛ ولی هیچ چیز نمیتوانست شکست رومیان را جبران کند.
مکانیابی شهر فراآسپا
ولادیمیر مینورسکی –مورّخ روسی- با استناد به مشروحات پلوتارک درخصوص مکانیابی شهرهای موردنظر معتقد است که: گنزک را باید در لیلان، واقع در ولایت مراغه جستجو کرد و دلیل آن را قرارگرفتن در دشت و گرمبودنِ محلّ مزبور میداند: هراکلیوس از اوضاع و احوال زمستانیِ آن راضی بود. از نوشتۀ پلوتارک میتوان استنتاج کرد که خانوادۀ پادشاه در نتیجۀ محاصرۀ فراآتا، مدّت زیادی پیش از اعتدال صیفی گرفتار شد؛ در دورهای که آن را میتوان پایانِ فصل گرم دانست. در نتیجه در متن استرابون، جایگاههای تابستانی در فراآتا و جایگاه زمستانی در گنزک بوده است. (همان : 42)[16]
همچنین اظهار عقیده شده است که: دژِ وراء، شاید تنها قلعهی گزکه بوده باشد، و راولینسون آن را با ورا از وارارات مقایسه کرده است که با نزدیکشدن هراکلیوس از گنزک گریخت. پلوتارک و دیوکاسیوس از گنزک ذکری به میان نیاوردهاند، ولی هر دو از پایتخت فراآتا / فراآسپا به عنوان محلّی نام میبرند که توسّط آنتونیوس محاصره شد؛ امّا ورایی که در محاصرۀ آنتونیوس قرار گرفت، با فراآتای پلوتارک فرق دارد، لکن در این بین مارکوآرت مشکل را کمی حل نموده، نظریّۀ پیوستگی ورا را با گزکه از میان میبرد. (همان، 42-43)[17]
امّا جهت حصول مقصود، بطلمیوس دربارهی مختصات فراآتا اطلاعاتی را به ما میدهد:
گازاکا: عرض ( 30َ 39) طول ( 40َ 83)
فراآسپا: عرض( 30َ 40) طول ( 30َ 85)
فنهسپه: عرض ( 40) طول ( 30َ 86)
آگنزگه: عرض ( 30) طول ( 39َ 89)
با توجّه به طول مسافتها به صورت مایل، گَزَکه ـ فراآسپا 117-3؛ از آنجا تا فنهسپه[18] (5) 7 ـ 90؛ از آنجا تا آگنزنه[19] (6) 4 ـ 204. تردیدی نیست که فراسپای مورد نظر او، واقع در شمالشرقی گزکه، با فراآتا ـ پراآسپا همسان است. [20] (همان، ص44)
ویلادیمیر مینورسکی معتقد است که نزدیکترین محل به شمالشرقی گنزک (لیلان)، مراغه است؛ و علیرغم اختلاف قابل ملاحظه در مسافتها (6 فرسخ = حدود 24 مایل) است، و به جرئت میتوان فراآتا را با مراغه یکی دانست. [21] (همان، ص45) آذربایجانیهای باستانی، کاملاً طبیعی است که مراغه را برای اقامتگاه تابستانی خود برگزیده باشند. ایلخانانِ پسین، مانند آنها در مراغه اقامت کردند، و در زمستان به دشتهای جغتو، در مجاورت گنزکِ باستانی فرود آمدند.
مینورسکی در ادامه میافزاید: درّۀ مشهور روییندژ که در نزدیکی مراغه قرار دارد و در سه فرسخی آن واقع بوده، در ادوار بعدی، غالباً به صورت پناهگاهی برای زنان و گنجهای گرانبها به کار میرفت. به طور آزمایشی، آن را با محلّی که در نقشههای روسی یایشَهَر (شهر تابستانی) –در نزدیک سهند-نامیدهاند، یکسان دانستهام که در 16 کیلومتری (حدود سهفرسنگی) بالای مراغه، در دامنههای سهند قرار دارد. اگر آن را با فراآتا مربوط بدانیم، این ممکن است پراآسپا باشد که آنتونیوس کوشید آن را به تصرّف درآورد[22]. (همان، 45-46)
استرابون عبارت دشوار خود را (با ذکر اعتبار گفتهی دلیوس)، مسافتِ میانِ وراء و آراکس به پایان میرساند و آن را مساوی با 2400 Stade (7)[23] میداند. اگر منظور از آراکس نزدیکترین محلّ عبور از رودخانۀ نزدیک جلفا باشد، مسافت بسیار خواهد بود: در واقع، از 160 مایلی لیلان، و 170 مایلی مراغه در راه شرق سهند یا حتّی 200 مایلی تختسلیمان بیشتر نخواهد بود؛ امّا اگر استرابون مانند پلینی، جلفا بلکه آرتاکساتا را در نظر داشته باشد، 90 مایل دیگر را باید به فاصلۀ بالا افزود، و در نتیجه راه شرقی از مراغه تقریباً نزدیک به مسافت مورد نظر خواهد بود (260 مایل به جای 5/264).
ولفرام کلایس ـ باستانشناس مشهور ـ در اشارتی، محلّ شهرِ فراآسپا را شرق مراغه میداند و استدلال خود را اینگونه بیان میدارد: «در کاوشهای تخت سلیمان، آثار سفالی مربوط به دورۀ اشکانی به حدّی ناچیز بود که تطبیق این محوطه با قلعۀ فراسپای اشکانیان را منتفی میسازد؛ قلعهای که مارک آنتونی ـژنرال رومی ـ در سال 36 ق.م. آن را محاصره کرد، امّا محاصرۀ آن به شکست انجامید. به احتمال قوی فراآسپا را باید در منطقۀ مراغه کنونی جستجو کرد »[24].1973:163 ). Kleiss,)
ولادیمیرمینورسکی در مقالۀ «جنگهای روم و بیزانس در آذربایجان» نیز همچنین بر یافتههای قبلی خود درخصوص محل فراآسپا تأکید و در تعیین محلّ مراغه و انطباق آن با «فراآته ـ وِراء» و «فرا ـ دِه اسپه» پایتخت پادشاه آذربایجان در زمان آنتوان، معقول مینماید.
محمّدحسن گنجی موضوعِ مذکور را این چُنین تشریح میکند: علاوه بر اینکه «افراهرود»(نام قدیمی مراغه) ممکن است تحریفی از «فرا اته» باشد، مسئلهی «فرا ـ ده ـ اسپه» یعنی «تولید کنندۀ اسپان» جلب نظر میکند. این محل، چنانکه از نامش پیداست، برای تربیتِ اسب و چَراگاهِ سُتوران بسیار مناسب بوده و به همین جهت به نام «فرا ـ ده ـ اسپه» خوانده شده بوده است».
(1963 , b.1 : p.144 Minorsky,)[25]
امّا در ادامۀ نظر گنجی درخصوص ارتباط نام افراهرود با فراآته باید عنوان نمود که در متونِ کلاسیک تاریخی، مکتوبات جغرافینویسان و سیّاحانْ عنوان شهر مراغه را در دورۀ تاریخی پیش از اسلام افراهرود/افرازهرود ... نامیدهاند که علّت اشتهار عناوین فوقالذّکرِ مختلف در این متون حایز اهمّیّت است.
بَلاذُری(8)[26] در قرن سوم هجری، به استناد منبعی روایی مراغه را «افراهروذ» مینامد. [27] (بلاذری، 1337 :462) که در کنار ایشان ابنواضع یعقوبی[28] در قرن سوم و صفیالدّین بغدادی نیز در قرن هشتم متّفقالنّظرند که نام سابقِ این شهر «افراهروذ» بوده است؛(یعقوبی ، 1381 :46)[29]
یاقوت حَمَوی (9)[30] نیز بنابه استناد سخنِ پیشینیان خود در مکتوباتِ خود در قرن ششم، نام سابق این شهر را «افرازه رود» معرّفی مینماید[31].(حموی، 1380،ج4 :476) که لِسترَنج[32]ـ خاورشناس مشهور ایتالیایی ـ نیز بدین واژه مؤکّد است[33]. (لسترنج، 1393 : 176)
با بررسی منابع فوق آنچه مُبرهن است این شهر تا دورۀ اسلامی برپا بوده و بخش مهمّی از قلمرو ولایتی شهر مراغۀ قدیم را تشکیل میداده و به احتمال زیاد بخش حاکمنشین این شهر بوده است.
روییندژ ( بازپیرایی شهر قدیم فراسپا)
با بررسی به منابع دستاوّل تاریخی و تطابق مکانی، شهر فراآسپا پس از اسلام با حفظ کاربری قبلی با عنوان «روییندژ» مسمی شده و به عنوان قلعۀ حاکمنشین مراغه مطرح میشود. در سطور بالا ولادیمیر مینورسکی نیز شهر فراآسپا در دورههای پسین همان روییندژ معرفی میکند.
روییندژ یکی از بزرگترین قلعههای آذربایجان به شمار میرفت که از آن به عنوانِ دژِ تسخیرناپذیر نیز سخن گفته شده است.
روییندژ در جولان حوادث
نخستین اطّلاع ما از این قلعه به لشگرکشی سلطانمسعود به آذربایجان بازمیگردد شهابالدّین عبداللّه (مشهور به حافظابرو) در ضمنِ شرح این لشگرکشی درخصوص وجود این قلعه اینگونه سخن میراند:
« پس از قتلِ خلیفه المُسترشد باللّه در آذربایجان، سلطان مسعود در همدان اقامت نمود تا عراق و آذربایجان آرام گیرند. او امیرالعرب، دبیس بن صدقه را به قتل آورد. سپس چون پای در عراق استوار نمود، آهنگ آذربایجان نمود و آقسنقر احمدیلی را دو ماه تمام در مراغه در حصار گرفت، تا آقسنقر با امانِ سلطان به زیر آمد و ولایت مراغه و تبریز یافت. سلطان دژ معروف به روییندژ (قلعة النحاس) را در مراغه از او گرفت و خزانۀ آن دژ را به وی داد و به همدان بازگشت و آهنگ بغداد نمود»[34].(حافظ ابرو، 1349 : 140)
«سلجوقنامه» در بیان حادثهای، این قلعه را در خاکِ مراغه خوانده و مینویسد:
«عبدالعزیز در قلعۀ روییندژ در مراغه دزدیده بود و در آنجا مُتمکّن گشته و درِ عصیان میزد.» [35] (ظهیرالدّین نیشابوری، 1332: 81 )
سال570 ه.ق پس از آنکه آقسنقر احمدیلی -فرمانروای مراغه- تازه از دنیا رفته بود، بنابه وصیّت، پسرش ـ فلکالدّین ـ به کُرسی فرمانروایی این بلاد جلوس نمود. همین که پسر به جای پدر نشست، پهلوان بن ایلدگز در اندیشۀ دستاندازی بر قلمرو او افتاد و بر قلعۀ روییندژ در مراغه فرود آمد و آنجا را محاصره کرد، ولی ساکنان قلعه به دفاع پرداختند و حملات او را دفع نمودند. از این روی پهلوان آنجا را تَرک گفت و به محاصرۀ شهر (مراغه) پرداخت[36]. (ابنأثیر، 1362 ،ج6: 116)
با آغاز سال 605 هـق پس از درگذشت پسر علاءالدّین احمدیلی، نُصرةالدّین ابوبکر از تبریز به سوی مراغه روانه شد و آنجا را گرفت و بر سراسر قلمرو آلسنقر چیره گردید جز قلعۀ روییندژ که آن خادم (خادم و مربّی پسرعلاءالدّین) در آنجا پناهنده شده بود و خزانهها و ذخایر را در اختیار داشت و با این دژ در برابر امیر ابوبکر ایستادگی میکرد[37]. (همان : 227)
پس از سقوط احمدیلیان از یک زن به عنوان حاکمِ قلعۀ روییندژ سخن گفته شده که آخرین بازماندۀ سلسلۀ احمدیلیان، بوده که احمدکسروی درخصوص وی مینویسد که این زن فقط روییندژ و مراغه را در اختیار داشته است. به نوشته نسوى، این زن، زنِ اتابک خاموش، پسر اتابک ازبک، نوۀ ایلدگز بود و چون در سال ۶۲۴ ق. او در گذشت، در همان سال، شرفالمُلک ـ وزیر سلطان [محمّد خوارزمشاه] ـ سپاهى گِرد روییندژ فرستاد. مدّت محاصره به درازا کشیده، سرانجام آن زن راضى شد که زنىِ شرفالمُلک را پذیرفته و دژ را نیز بدو واگذارد؛ ولى پیش از آنکه کارى انجام یابد، سلطان جلالالدّین به آذربایجان بازگشته و کَس فرستاده، آن زن را به حرمسراى خود آورد. پس از این دیگر از احمدیلیان، خبرى نیست[38]. (کسروی ، 1353: 214 )
در سال 627 ه.ق سرداری از میان ترکمانان به نام سونج مشهور به شمسالدّین از قبیلهی قشیالوا بنای شورش نهاد و پس از آنکه کارش بالا گرفت، به راهزنی پرداخت و رفتهرفته بر شمار یارانش افزوده شد. او و یارانش میان اربیل و همدان راهها را زده و تبهکاری میکردندمقارن همان احوال، یکی از لشکرهای جلالالدّین خوارزمشاه سرگرم محاصرۀ قلعۀ روییندژ مراغه بود که از استوارترین و بلندترین دژهای آذربایجان به شمار میرفت. کسانی که در این دژ به سر میبُردند، چون مدّتی دراز در حلقۀ محاصره مانده بودند، به تنگ آمده و حاضر شدند که قلعه را تسلیم نمایند.
جلالالدّین خوارزمشاه که چنین شنید، یکی از یاران ویژه و مورد اعتماد خود را با مقداری خلعت و پول برای ساکنان قلعه فرستاد تا هدایا را میانشان تقسیم کند و دژ را تحویل گیرد. این مرد پس از صعود به قلعه و تحویل آن به برخی از ساکنان قلعه، به سهم برخی چشمِ طمع دوخته و از تحویل آن خودداری مینماید. کسانی که از دریافت خلعت و پول محروم مانده بودند، برای امیرسونج پیام فرستادند و بدو پیشنهاد تسلیم قلعه را نمودند. امیرسونج نیز با یاران خویش بدان سوی شتافت و دژ را از ساکنان قلعه تحویل گرفت[39].(10) امیرسونج از روییندژ به سوی مراغه که نزدیک بدان قلعه بود، سرازیر شد و این شهر را محاصره کرد، امّا در این جنگ، نشانۀ تیری جانگزای شد و جان سپرد. پس از کشتهشدنِ او، برادرش بر روییندژِ مراغه دست یافت. برادر وی نیز پس از تثبیتِ موقعیّتِ خود در دژ مراغه به حوالی تبریز تاخت و در آن نواحی به غارت پرداخت. وی پس از آنکه تصمیم گرفت آنچه را که از یغما و غنیمت اندوخته بود، در روییندژ مراغه بگذارد، در راه به گروهی از مغولان که تازه حملهور شده بودند، برخورد نمود و آنها اموال غارتی را از او ستانده و او را کشتند. با کشتهشدنِ او، خواهرزادۀ وی آن قلعه را گرفت[40]. (ابنأثیر، 1362 ،ج6: 140)
در اثنای حملۀ مغولان به آذربایجان عزّالدینابناثیر در تاریخ الکامل ضمن اشاره به حملات مغولان به مراغه، به کُرسینشین قلعۀ روییندژ اشاره نموده و مینویسد:
«مغولان پس از بازگشت از گرجستان به تبریز رسیدند و حاکم تبریز با هدایایی مانند پول و جامه و اسبِ آنان را با خود موافق ساخت و از تبریز دور کرد. بعد روانهی مراغه شدند و آن شهر را در میان گرفتند. مراغه کسی را نداشت که از شهر نگهداری و دفاع کند؛ زیرا حاکمِ مراغه زنی بود که در روییندژ به سر میبُرد. همین که مغولان شهرِ مراغه را محاصره کردند، مردم شهر به جنگ با ایشان کمر بستند»[41].(11)
اوصاف قلعۀ روییندژ
آنچه در شرح رویدادهای حادث در قلعۀ روییندژ مسطور شد نشان از موقعیت شاخص و استراتژیکی آن بود. در این میان برخی از مورّخین ضمن شرح موقعیّت این قلعه پارهای توضیحات نیز درخصوص اوصاف آن مشروح داشتهاند.
قزوینی در قرن هفتم هجری دربارۀ روییندژ چنین آورده است:
«قلعهای است در غايتِ متانت در سه فرسنگیِ مراغه. مَثَلْ بهمتانت و حصانتِ اين قلعه زنند. در طرفِ راستِ اين قلعه، نهری است، و در قلعه، باغی است كه او را «عميد آباد» گويند و آب، هميشه از زيرِ اين باغ جاری باشد. در كنار اين قلعه، كوهی است و در آن كوه، چشمهای است كه آب بسيار دارد و آن چشمه، ميان قلعه آيد و آبِ آن قلعه از آن چشمه باشد و اين قلعه از غايتِ حصانت، هميشه صاحبش بر والیِ مراغه، ياغی باشد.»[42] (قزوینی ، 1373 : 614)
امیناحمد رازی در مورد محلّ این قلعه مینویسد:
«در چمن دوفرسخی مراغه، قلعهی کهنهای دیده شد که آثارِ آبادیِ آن قدری ظاهر است و سرسنگِ آن قلعه، خطّی بهمانند خطوط قدیم پارسیان که بر میخ تشبیه مینمایند، بوده و معلوم میشود که پیش از هزارسال بنای آن شده» [43]. (رازی، 1390 ، ج3 :253 )
همانطور که در سطور پیشین نظرات مینُورسکی درخصوص محل قرارگیری شهر باستانی فراسپا نظراتی را مطرح کرد. وی در مقالۀ خود تحت عنوان «لشکرکشی روم و بیزانس در آتورپاتکان» روییندژ را با شهر فراسپا یکی دانسته و نظرات خود را در این خصوص اینگونه قلمی نموده است:
«دژِ معروفِ روییندژ با مراغه ارتباط تنگاتنگ داشت. این دژ در فاصلهی 3 فرسخی از مراغه قرار گرفته و بعدها، غالباً پناهگاه زنان و محلّ نگهداری خزاین مورد استفاده قرار گرفته است. من حدس میزنم که این مکان با محلّی که در نقشههای روسیْ «یایشهر» نامیده شده و به فاصلهی 16 کیلومتری (در حدود سه فرسخیِ) مراغه، در دامنۀ کوه سهند قرار گرفته است، مطابق باشد. اگر ورا با فرا آتا مرتبط باشد (نه با گنزک)، میتوان احتمال داد که این محل، یعنی روییندژ همان فروریون ارومنون [FrorionErumnon] باشد که آنتونیوس سعی داشت آنجا را به تصرّف در آورد.»
محمّد نَسوی مستندات دیگری از محاصرۀ قلعۀ روییندژ توسط سلطان جلالالدّین و متفاوت با نظر ابناثیر ارائه میدهد و ضمن شرح حوادث و مزاوجت صاحبقلعه، شرحی از اوضاع داخلی قلعه را نیز پی آن میآورد:
«[سلطان جلالالدّین] گروهی سوار و پیاده، به تصرّف روییندژ برگماشت، و زمانِ محاصرت آنجا بهدرازا کشید. سپس دارای دژ، زوجهی پیشینِ مَلک خاموش، مایل گشت که به نکاحِ شرفالمُلک درآید، و بعد از وقوع زفاف، و حصول تألیف و ائتلاف، قلعه را به وی سپارد، شرفالملک بپذیرفت، و خواستاران در میانْ آمد و شد میکردند، لکن پیش از انجام عزم، و اتمامِ قصد، شهریار از عراق باز آمد، و چُنان خواست که آن بانو را برای خویش خُطبه کند، از این رو کارْ دیگرگون شد، و امر محاصرت صورتِ بُطلان یافت، و شهریار پس از عقدِ زواج بهخواهش با وی زفاف کرد، و سپس خادمِ خاصِ خویش، سعدالدّین دواتدار را والیِ قلعه ساخته، بدانجا فرستاد و آن دژ هزاران خانه داشت، و قُدمای آنجا، از دیر زمان آن جایگاه را از پدرانِ خویش به ارث یافته بودند، و چون خادم دریافت، که با اقامتِ آنان در قلعه، کاری از پیش نتواند بُرد، همّت بر آن گماشت، که دژنشینان را بیرون کند، و در اجرای این مقصود سوء تدبیر و شتاب روا داشت، از این رو اهل قلعه عصیان آغازیدند، و کار به صورت نخست بازگشت، و آن بستگی گشایش نیافت» [44]. (نسوی، 1365 : 139)
آنچه از مستندات مشروحه دریافت میگردد فراآسپا در ادوار پسین به نام روییندژ مسمی شده و براساس پژوهشهای مورّخین و در وجهی بالاتر تحلیلهای دقیق و غامض ولادیمیرمینورسکی حدس ما را درخصوص قرارگیری این شهر در منطقۀ مراغه به یقین نزدیکتر نمود.
نتیجهگیری
بسیاری از باورداشتها و عُرفها که در متن داستانهای اسطورهای نمودار شده است در واقع نمود عینی واقعیتهایی هستند که در برهههای مختلف تاریخی روی داده است. گرچه این داستانها با تخیّلاتی غیرواقع آمیخته میشوند ولی آنچه در روح این داستانها بیان میکنند بازگویی متن حقایقی است که در قالب شرح وقایع به زبان داستان پدیدار میشود.
با مطالعة تطبيقي داستان اسطورهای شهر «ساریقاپی» و وقایع شهر تاریخی فراآسپا و قلعۀ روییندژ مؤید این نکته است که اشتراکات داستانی با واقعیتهای تاریخی موجود در منابع در دسترس به صورت قابل توجهی هویداست و حوادث گوناگون که اکثر آنها در رهگذر تاریخ در قالب جنگها و نبردها روی داده است در پیدایی اسطورۀ داستانی نقش بارزی داشته است.
پینوشتها
لولههای سفالین به هم پیوسته در زیرِزمین
مارک آنتونی یکی از سران دومین حکومت سهنفرهی روم در روم باستان و از حامیان اصلی و دوست وفادار ژولیوس سزار بود. وی قصد تصرّف ایران را داشت و به همین خاطر بین او و فرهاد چهارم اشکانی که در آن هنگام شاه ایران بود، نبردهایی درگرفت که مارک آنتوان در این نبردها شکست خورد.
ویلیام اسمیت معتقد است: شهر فراعته به عنوان محلّ اقامت تابستانی پادشاهان اشکانی فعّالیّت داشته و دژی مستحکم بر اطراف آن بنا شده بود. موقعیّت آن مورد تردید است و تصوّر میشود که همان ارگِ شرح داده شده توسّط «استرابو» تحت نام «ورا» باشد. اگر نام فراعته درست باشد، این احتمال وجود دارد که نام خود را از فرهاد (پادشاه اشکانی) گرفته باشد. (Dictionary of Greek and Roman Geography)
شهری در یونان باستان
فنهسپه را باید در محلّی جست و جو کرد که در ثلث فاصله از فرسپه تا اگنزنه قرار دارد (مینورسکی، ص44).
مقصود از آگنزنه همان زنجان است (مینورسکی، ص44).
معادل 5/264 مایل انگلیسی.
ابوالحسن احمد بن یحیی بن جابر بن داوود البغدادی البلاذُری، در اواخر قرن دوم هجری قمری در بغدادمتولّد شد (میر: 278 ـ 279 ه.ق)؛ وی از تاریخنگاران و جغرافیدانان ایرانی سدهی دوم و سوم هجری قمری بود که در بغداد زندگی میکرد و مترجم کتابهای پارسی به سریانی بود. یاقوت حموی از وی بسیار تمجید نمودهاست. از آنجایی که جدّ او یا خود او (مشخّص نیست) بلاذر خورده بود و بیمار شده بود، وی را بلاذری نامیده بودند (بلاذر نام میوهای است که در هندوستان میروید و میوهی آن در پزشکی مورد استفاده قرار میگیرد). آثار: فتوحالبلدان، انسابالأشراف، البلدانالصّغیر، البلدان الکبیر، عهد اردشیر.
یاقوت حموی (زا:۵۷۴ ه.ق) جغرافیدان و تاریخنویس مشهور قرن هفتم هجری قمری است. نام کامل وی شهابالدّین ابی عبداللّه یاقوت بن عبداللّه الحموی الرّومی البغدادی و ملقّب به «الشّیخ الإمام» است.
ابناثیر در اوصاف فتح این قلعه چنین مسطور نموده است: «ستایش مر خداوندی را که وقتی میخواهد کاری انجام شود، انجامش را آسان میسازد. اين رویيندژ قلعهای بود كه بزرگان ملوک و تواناترينِ آنان از روزگار قديم تا عصر جديد هيچگاه نمیتوانستند به زورِ نيرو آنجا را بگيرند .اين دژ در استواری ضربالمثل بود. از آنجا كه خدای بزرگ میخواست اين مرد ناتوان آنجا را بگيرد، اين كار را برايش چنان آسان ساخت كه بدون جنگ و خونريزی و تحمّل رنج و سختی آن را گرفت و ياران اميری مثل جلالالدّين خوارزمشاه را كه همهی شاهانِ روی زمين از او بيم و هراس دارند، از آنجا راند. ياران جلالالدّين سرنوشت كسانی را يافتند كه دربارهی ايشان گفتهاند: «ای بسا فرستاده كه رفت و ديگر بازنگشت.» (ای بسا آرزو كه خاک شده است( (ابناثیر، ج33، ص139).
این در عربی ضربالمَثَل است. اسب سرخمو چون به علّت رنگِ خاص که دارد، مشخّص است؛ در جنگ چنانچه پیشاپیشِ همهی اسبان بتازد، موقع حملهی دشمن، قبل از همه کُشته میشود و هنگام شکست و گریز هم اگر از همه عقب بیفتد، دشمن نخست او را پی میبرد.
منابع
ابناثیر، ابوالحسن عزّالدّین: (1362)، تاریخ الکامل، ترجمۀ ابوالقاسم حالت و عبّاس خلیلی، تهران:مؤسّسۀ مطبوعاتی علمی، چاپ دوم،
بلاذری، احمدبن یحیی(1337)؛ فتوحالبلدان، ترجمۀ محمّد توکّل، تهران: نشر نقره
جکسن، آبراهام والنتاین ویلیامز: (1388)، سفرنامه جکسن، ایران در گذشته و حال؛ ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدرهای، انتشارات خوارزمی
حافظ ابرو، شهابالدّین عبداللّه (1349) ؛ جغرافیای حافظ ابرو ، به کوشش مایل هروی ،تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
حموی، یاقوتبن عبدالله : (1380)، معجمالبُلدان، ترجمهی علینقی منزوی، تهران:سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اوّل
رازی، امیناحمد(1390): تذکرۀ هفتاقلیم، تصحیح: سیّدمحمّدرضا طاهری، تهران: انتشارات سروش، چاپ دوم
دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ: (1351)، اشکانیان، ترجمهی کریم کشاورز،تهران: نشر پیام، چاپ اوّل،
ظهیرالدّین نیشابوری(1332) سلجوقنامه، ترجمۀ محمّدرمضانی، تهران: گلاله خاور، 1332، چاپ اوّل
قزوینی، زکریا ابنمحمّد (1373) ؛ آثارالبلاد و اخبارالعباد ،ترجمۀ جهانگیر میرزا قاجار، تصحیح میرهاشم محدّث ، تهران: امیرکبیر
کسروی، احمد: (1353)، شهریاران گمنام، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم.
لسترنج، گای: (1393)،؛جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ محموعرفان، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ نهم.
مینورسکی، ولادیمیر : (1378)،؛ نامهای جغرافیایی و ریشههای تاریخی آنها در آتروپاتن، تهران: انتشارات پژوهنده، چاپ اوّل،
ن.وپیگولوسکایا و دیگران(1372)، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان قرن هجدهم میلادی ، ترجمۀ کریمکشاورز ،تهران:پیام
نسوی، محمّدبناحمد(1365)، تاریخ جلالی، ترجمۀ محمّدعلی ناصح ، تهران: نشرعلمیفرهنگی، چاپ اوّل،
ولسکی، یوزف: (1383)،؛ شاهنشاهی اشکانی، ترجمهی مرتضی ثاقبفر، تهران: ققنوس، چاپ اوّل،.
یعقوبی، احمدبن واضع(1381)؛ البلدان، ترجمۀ محمّدابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ چهارم
1. Kleiss, W., 1973, Planaufnahman burgen und neufunde Urartaischer anlagen in Iranisch -Azarbaidjan iim Jahre
1973, Archäologische Mitteilungen Aus Iran
[1] - دکترای تطبیقی تاریخ شرق از دانشگاه جاواخیشویلی گرجستان / (نویسنده و مورّخ)
[2]. و. مینورسکی ، مراغه، انسیکلوپدی اسلامی، ج3، لندن، 1963، صص 261 ـ 268
[3]. مارک آنتونی یکی از سران دومین حکومت سهنفرهی روم در روم باستان و از حامیان اصلی و دوست وفادار ژولیوس سزار بود. وی قصد تصرّف ایران را داشت و به همین خاطر بین او و فرهاد چهارم اشکانی که در آن هنگام شاه ایران بود، نبردهایی درگرفت که مارک آنتوان در این نبردها شکست خورد.
[4]. همو، ص262
[5]. و. مینورسکی ، مراغه، انسیکلوپدی اسلامی، ج3، لندن، 1963، صص 261 ـ 268
[6]. مارک آنتونی یکی از سران دومین حکومت سهنفرهی روم در روم باستان و از حامیان اصلی و دوست وفادار ژولیوس سزار بود. وی قصد تصرّف ایران را داشت و به همین خاطر بین او و فرهاد چهارم اشکانی که در آن هنگام شاه ایران بود، نبردهایی درگرفت که مارک آنتوان در این نبردها شکست خورد.
[7]. همو، ص262
[8]. ویلیام اسمیت معتقد است: شهر فراعته به عنوان محلّ اقامت تابستانی پادشاهان اشکانی فعّالیّت داشته و دژی مستحکم بر اطراف آن بنا شده بود. موقعیّت آن مورد تردید است و تصوّر میشود که همان ارگِ شرح داده شده توسّط «استرابو» تحت نام «ورا» باشد. اگر نام فراعته درست باشد، این احتمال وجود دارد که نام خود را از فرهاد (پادشاه اشکانی) گرفته باشد. (Dictionary of Greek and Roman Geography)
3. ولسکی، یوزف: (1383)،؛ شاهنشاهی اشکانی، ترجمهی مرتضی ثاقبفر، نشر تهران: ققنوس، چاپ اوّل، تهران.ص17
4. ن.وپیگولوسکایا و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان قرن هجدهم میلادی ، ترجمۀ کریمکشاورز ،ص52
5. جکسن، آبراهام والنتاین ویلیامز: (1388)، سفرنامهی جکسن، ایران در گذشته و حال؛ ترجمهی منوچهر امیری و فریدون بدرهای، انتشارات ص158
[12] - شهری در یونان باستان
6. دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ: (1351)، اشکانیان، ترجمهی کریم کشاورز، نشر پیام، چاپ اوّل، تهران.ص161
7. مینورسکی، ولادیمیر : (1378)،؛ نامهای جغرافیایی و ریشههای تاریخی آنها در آتروپاتن، تهران: انتشارات پژوهنده، چاپ اوّل، تهران.، ص41
8. همو، ص41
1. همو، ص42
3. همو، صص42 و 43
5. فنهسپه را باید در محلّی جست و جو کرد که در ثلث فاصله از فرسپه تا اگنزنه قرار دارد (مینورسکی، ص44).
[19]. مقصود از آگنزنه همان زنجان است (مینورسکی، ص44).
7. مینورسکی، ص44
8. همو ، ص45
9. همو، صص45 و46
10. معادل 5/264 مایل انگلیسی.
1. Kleiss, W., 1973, Planaufnahman burgen und neufunde Urartaischer anlagen in Iranisch -Azarbaidjan iim Jahre
1973, Archäologische Mitteilungen Aus Iran
[25]. دانشنامهی بزرگ اسلامی، ج1، ص144
[26]. ابوالحسن احمد بن یحیی بن جابر بن داوود البغدادی البلاذُری، در اواخر قرن دوم هجری قمری در بغدادمتولّد شد (میر: 278 ـ 279 ه.ق)؛ وی از تاریخنگاران و جغرافیدانان ایرانی سدهی دوم و سوم هجری قمری بود که در بغداد زندگی میکرد و مترجم کتابهای پارسی به سریانی بود. یاقوت حموی از وی بسیار تمجید نمودهاست. از آنجایی که جدّ او یا خود او (مشخّص نیست) بلاذر خورده بود و بیمار شده بود، وی را بلاذری نامیده بودند (بلاذر نام میوهای است که در هندوستان میروید و میوهی آن در پزشکی مورد استفاده قرار میگیرد). آثار: فتوحالبلدان، انسابالأشراف، البلدانالصّغیر، البلدان الکبیر، عهد اردشیر.
[27]. بلاذری، احمدبن یحیی(1337)فتوحالبلدان، ترجمۀ محمّد توکّل، نشر نقره ص 462
[28]. یعقوبی، احمدبن واضع(1381) البلدان، ترجمه محمّدابراهیم آیتی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ چهارم، ص 46
[29]. صفیالدّین المؤمن بن عبدالحق بغدادی، مراصد الإطّلاع علی اسماء الأمکنه و البقاء، ص1250
[30] یاقوت حموی (زا:۵۷۴ ه.ق) جغرافیدان و تاریخنویس مشهور قرن هفتم هجری قمری است. نام کامل وی شهابالدّین ابی عبداللّه یاقوت بن عبداللّه الحموی الرّومی البغدادی و ملقّب به «الشّیخ الإمام» است.
[31]. حموی، یاقوتبن عبدالله : (1380)، معجمالبُلدان، ترجمهی علینقی منزوی، سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اوّل، تهران.ص476
[32]. گای لسترنجGuy le Strange ؛ (زا: 24 ژوئیّهی 1854هانستانتون نورفک / میر: 24 دسامبر 1933 کمبریج).
[33]. لسترنج، گای: (1393)،؛ سرزمینهای خلافت شرقی ،؛ تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ نهم.
9. حافظ ابرو، شهابالدّین عبداللّه (1349) ؛ جغرافیای حافظ ابرو ، به کوشش مایل هروی ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ص140
4. ظهیرالدّین نیشابوری، سلجوقنامه، ترجمهی محمّدرمضانی، تهران: گلاله خاور، 1332، چاپ اوّل
[36] - ابناثیر، ابوالحسن عزّالدّین: (1362)، تاریخ الکامل، ترجمهی ابوالقاسم حالت و عبّاس خلیلی، مؤسّسهی مطبوعاتی علمی، چاپ دوم، تهران.، ج6، ص116
3. همو، ص227
4. کسروی، احمد: (1353)، شهریاران گمنام، انتشارات تهران: امیرکبیر، چاپ سوم، تهران.ص214.
1. ابناثیر در اوصاف فتح این قلعه چنین مسطور نموده است: «ستایش مر خداوندی را که وقتی میخواهد کاری انجام شود، انجامش را آسان میسازد. اين رویيندژ قلعهای بود كه بزرگان ملوک و تواناترينِ آنان از روزگار قديم تا عصر جديد هيچگاه نمیتوانستند به زورِ نيرو آنجا را بگيرند .اين دژ در استواری ضربالمثل بود. از آنجا كه خدای بزرگ میخواست اين مرد ناتوان آنجا را بگيرد، اين كار را برايش چنان آسان ساخت كه بدون جنگ و قیزیل قلم آذر Qizil Qelem...
ما را در سایت قیزیل قلم آذر Qizil Qelem دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mrbkarimia بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1402 ساعت: 18:39