م. کریمی
متن سخنرانی
9/11/1400
ایلخانان - 1
امروز صحبت ما بر سر ایلخانان خواهد بود. اما قبل از شروع به بررسی
تاریخ' href='/last-search/?q=تاریخ'>تاریخ ایلخانان ضروریست آخرین صحبت هایمان در باره ی خوارزمشاهیان را مروری بکنیم و بویژه به فرهنگ و ادبیات
آذربایجان – یا بهتر بگویم تورکی نیز نظری بیندازیم. بنابراین قبل از پرداختن به ایلخانان اشاره ای به خوارزمشاهیان ضروریست زیرا اشتباهات خوارزمشاه – بویژه سلطان محمد سبب هجوم چنگیز به این سرزمین شد.
قبلا بررسی کردیم که دوره ی خوارزمشاهی را باید به چهار مرحله تقسیم کرد که عبارتند از:
1 ) خوارزمشاهیان قبل از اسلام تا سال 385 هجری – ابوریحان بیرونی اطلاعات ارزشمندی در این باره ارائه داده اند.
2 ) خوارزمشاهیان مأمونیه – از 385 الی 407 هجری
3 ) خوارزمشاهی آلتون تاش که بعد از فتح سلطان محمود غزنوی در سال 405 و تعیین وی بعنوان حاکم خوارزم ادامه می یابد.
4 ) خوارزمشاهیان سراسر این سرزمینی که امروز ایران می نامیم: یا بعبارت بهتر اولاد انوشک تکین.
همانگونه که گفته شد منابع موثقی برای هر یک از این دوره ها در دست است. در ترک نژاد بودن خوارزمشاهیان هیچ تردیدی نیست.
در باره ی دوره ی اول خوارزمشاهان، آثار ابوریحان بیرونی(در کتاب المسامرة فی اخبار الخوارزم) و آثار الباقیه اطلاعات مفیدی وجود دارد. بنابر گفته بیرونی، حاکمان خوارزم از روز نخست و حتی در دوره های بعدی از ترکان بوده اند (فؤاد گؤپرولو، ص 46). ابوریحان و جاراله زمخشری، همچنین رشید وطواط بدین مساله اشاره کرده اند. بنابراین خوارزمشاهیان از دوره های قبل از ظهور اسلام از ترکان بودند و آثار ادبی آنان نیز به زبان تورکی هم اینک در دست است که بدانها اشاره خواهد شد.
دور دوم - در سال ۳۸۵ قمری / ۹۹۳ میلادی امیر ابوالعباس مأمون بن محمد حکومت مامونیان بر سر کار آمد. "دومین سلسله خوارزمشاهی" - یا آل فریغ تأسیس شد. بعد از ابوعلی مأمون پسرش ابوالحسن جایگزین او شد. با قدرت گرفتن غزنویان، ابوعلی به سمت غزنویان متمایل شد و خواهر سلطان محمود غزنوی، به نام "حره ختلی" را به همسری خود درآورد. با مرگ ابوالحسن برادرش ابوالعباس بر تخت نشست. اما اختلاف بین او و سلطان محمود سبب شد سلطان محمود به خوارزم لشکر بکشد و نماینده ی خود را به حکومت خوارزم بگمارد.
دور سوم - در سال ۴۰۸ قمری سلطان محمود غزنوی اداره خوارزمشاه را به یکی از سپهسالاران خود، به نام ابوسعید آلتونتاش سپرد. آلتونتاش و پسرانش تا سال ۴۳۲ قمری سلسله کوتاه مدت خوارزمشاهی را تشکیل دادند. پس از شکست غزنویان از سلجوقیان، خوارزم تابع سلجوقیان شد.
دور چهارم - در زمان ملکشاه سلجوقی سرزمین خوارزم به انوشتکین غرچه -اهل غرجستان سپرد؛ و قدرت گرفتن این خاندان آغاز شد.
پس از انوشتکین، فرزندش محمد به ولایت خوارزم رسید «۴۷۷ خ. / ۴۹۱ ق. ». بعد، پسرش علاءالدین اتسز به حکومت رسید. بعد از او هم پسرش ایل ارسلان «۵۵۱ ق.» امیر خوارزم شد. سپس علاءالدین تکش به قدرت رسید. همسر تکش ترکان خاتون هم در پیروز ها و موفقیت تکش مؤثر بوده است.
در زمان تکش تمامی میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه ی تکش بر سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان ۵۹۶ ق»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد بر تخت نشست و با نام سلطان محمد خوارزمشاه حکومت کرد.
بیست سال «۵۹۶–۶۱۶ ق» هم فرمانروایی او طول کشید. سلطان محمد از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقیهان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادرش ترکان خاتون بودند، تکیه کند. مبارزه ی سلاطین خوارزمشاهی با خلیفه آشکارتر گردید و خلیفه — الناصر الدین بالله — برای مقابله با توسعه قدرت او در سرگرم توطئه بود.
در طی همان روزهایی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش میداد و خلیفه عباسی، الناصرلدینالله، برای رویارویی با توسعه قدرت او در جبال و عراق ضد محمد خوارزمشاه توطئه میکرد، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت تازه ای در حال شکلگیری بود که به تدریج به درون مرزهای خوارزیمشاهان میخزید و خود را برای تهدید و تسخیر آماده میکرد. با این حال، خلیفه و سلطان در کشمکشها و مناقشات سیاسی خویش، آن را در نظر نگرفتند یا آن قدر در محیط بسته افکار سیاسی و حفظ قدرت غرق شده بودند، که حضور این نیروی تازه را نمیدیدند.
اما این نبردی عظیم و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی به سوی ماوراءالنهر میآمد و از همان زمان نقشهی عظیمی را تدارک میدید. دولت مغول ظرف چند سال، هم به دولت خوارزم پایان داد، و هم به خلافت عباسی.
دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که میتوانست آینده بهتری را برای این سرزمین و تمدن اسلامی رقم زند، در استبداد مطلق، ماجراجوییهای شاه و تنگنظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی نصیب مردم شد.
چنگیز خان تجارت با شاه خوارزم را وسیلهای برای برقراری رابطه بین دو دولت می دانست. بهطوریکه نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلحآمیز اعلام نمود.
در جریان سفر هیئت پانصد نفره بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتلعام همگی این تجار و سوء تدبیر سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت. در ابتدا این کاروان بازرگانانی توسط حاکم شهر اوترار در مرزهای شرقی امپراتوری خوارزمشاهیان به ظن جاسوسی مورد حمله قرار گرفته و دستگیر شدند. سپس چنگیزخان سه سفیر شامل دو مغول و یک مسلمان به درگاه علاءالدین محمد خوارزمشاه فرستاد و درخواست می کرد کاروان بازرگانان مغول آزاد بشوند و حاکم اترارنیز تنبیه گردد. پادشاه دو سفیر مغول را سر تراشید و سر از گردن سفیر مسلمان جدا کرد و سر وی را به همراه دو سفیر مغول به نزد چنگیز خان بازگرداند. از طرفی خان مغول که از سؤ رفتار سلطان خوارزم به خشم آمده بود در ۶۱۴ ق به ایران لشکر کشید. طوری که یورش او، فرار مفتضحانه سلطان را سبب شد، و از شهری به شهر دیگر می رفت. مغولان او را دنبال می کردند و به هر شهری که وارد میشدند به کشتار مردمو غارت اموال میپرداختند.
سلطان محمد در همین حین پسرش جلال الدین را جانشین خود کرد. جلال الدین هم در آذربایجان سرگرم بود.
آذربایجان در تحولات تاریخی این دوره نیز همانند اکثر ادوار تاریخ ایران جایگاه و اهمیت برجسته ای داشته است. با بررسی و مطالعه در منابع اصلی و مهم دوره روشن می گردد که از نیمه اول قرن پنجم هـ.ق. گروه های وسیعی از اوغوزان به آذربایجان آمده و با همزبان خود درآمیختند. از همین دوره اهمیت ویژه آذربایجان به عنوان پایگاه اصلی ترکمنان و دولت های تورک سلجوقی، اتابکی و خوارزمشاهی مطرح شد. بویژه سلطان جلال الدین خوارزمشاه که دلاورترین سلطان این سلسله بود 10 سال تمام در برابر قوشون مغول ایستاد. قلعه ی تاریخی آلاجوق را در گرمی بنا نهاد و در آن اسکان یافت. جلال الدین خوارزمشاهی در فاصله زمانی سالهای ۶۲۴ تا ۶۲۸ به خوی، اردبیل و مغان سفر کرد و مدتی هم در قلعه آلاجوق سکونت داشت. این قلعه توسط این سلطان خوارزمشاهی احداث شده است. امروز هم در قلعه آلاجوق تاسیسات استحکامی، برجهای دفاعی، همچنین یک کاروانسرا، آب انبار و فضاهای مسکونی نیز کشف شده است.
دکتر خلعتبری می نویسد: تصرف آذربایجان، سلطان جلال الدین را وادار به اقداماتی کرد که عملا او را از مقابله با مغولان باز داشت. (ص 37). لذا مقاومت چند ساله اش نتیجه نداد و در آخرین رویارویی، از برابر مغولان فرار کرد و به گروهی از اکراد پناه برد. اما آنان طمع در لباس و جواهران او کردند و او را به این علت به قتل رساندند (جهانگشای جوینی، ج 2، ص 191و 19؛ همچنین دکتر خلعتبری در تاریخ خوارزمشاهیان ص 38).
نگاهی کوتاه به اوضاع فرهنگی:
اکثر سلاطین خوارزمشاهان اهل علم و فضیلت بوده اند از جمله تمام کتب تاریخی سلطان آتسیز، سلطان محمد و تکش را جزو شاهان علم و دانش دانسته اند. مورخان معاصر نیز از جمله دکتر خلعتبری و دیگران بدین مساله اشاره ها کرده اند. لذا رشد و توسعه علم و ادب در این دوره بعید نمی باشد. تعداد مدارس، مساجد و غیره نیز همه نشانی از پیشرفت در عرصه های هنری هستند.
کتاب های علمی در زمینه های طب، نجوم، ریاضیات و علوم اسلامی و بویژه شعر و ادب بسیار نوشته شده است. کتاب "ذخیره خوارزمشاهی" اثر سید اسماعیل جوزجانی در طب معروف است. مولف، این کتاب را به نام قطبالدین محمد تالیف کرده است. علوم اسلامی مانند کلام، حدیث، صرف و نحو عربی و غیره نیز توسعه یافت.
مکتب اعتزال
مکتب کلامی اعتزال یکی از شکوفاترین و پررونقترین دورههای تاریخی خود را در سرزمین خوارزم و در روزگار خوارزمشاهیان سپری نموده است. این منطقه، نظر به موقعیت جغرافیایی و اقتصادی و تعاملات تجاری با اقوام و ممالک شرقی خاصه با اروپای شمالی- که صحنه نفوذ میراث فکری یونان بود- ملتها، ادیان و مذاهب گوناگون را در خود جای داده بود. این عوامل با توجه به زمینههای فکری و فرهنگی، امنیت اجتماعی و ثبات سیاسی خوارزم در نفوذ اعتزال در آن و جذب و گرایش خوارزمیان به آن و نیز بالندگی و شکوفایی فرهنگ و معارف عقلی در آن سرزمین در روزگار خوارزمشاهیان بسیار تاثیر داشته است.
اوضاع علمی و زمینههای کلامی و فلسفی خوارزم را باید در چهار دوره ی خوارزمشاهان بررسی کرد:
دوره افریغی: در این دوره بذرهای زبان عربی و فرهنگ اسلامی در خوارزم پاشیده شد و با گذشت زمانی اندک به ثمر رسید. اکثر عالمان و فقیهان ، در خوارزم نفوذ یافتند و به تدریج در قرون دوم و سوم ق پایگاههای عام به دست آورد.
دوره مأمونی: موفقیت و شکوفایی فرهنگ و معارف عقلی نسبت به دوره افریغی کم نبوده است (بیرونی، 1380: 42، 46، 131). مأمونیان امرایی فاضل، علم دوست و دوستدار علما بودند و در روند کلام و فلسفه، تأثیر قابل توجهی بر جای نهادند (سمرقندی، 1328: 121). خوارزم در سایه فضل و دانش دوستی آنان و وزیرانی نظیر ابوالحسین احمد خوارزمی (بعد از 404 ﻫ .ق) محیطی نسبتاً امن برای فعالیت فلسفی و کلامی فیلسوفان و دانشمندان بوده است
دورة خوارزمشاهی: نظر به فراهم نمودن بستر مناسب برای گرد آمدن علما و دانشمندان به شمار میآید و در سایه صلح، آرامش و امنیت، یکی از شکوفاترین دورههای علمی در تاریخ خوارزم شکل گرفت و تعدادی از مهمترین و برجستهترین متکلمان و فیلسوفان در این سرزمین تربیت شدند.
تمام سلاطین خوارزمشاهی اهل علم و ادب بودند، خود دست بقلم بودند و صاحب دانش. از جمله برجسته ترین آنان آتسیز بود که مانند پدر، مردی فاضل و مشوق علم بود (تاریخ خوارزمشاهیان، دکتر اللهیار خلعتبری، تهران، 1380، ص 16). بنا به نوشته ی جوینی، تفسیر قرآن نیکو دانستی و شعرهای تازی و پارسی خوب گفتی و تربین علما و فضلا و شعرا کردی ( جوینی، ص 4 و 5)
اشاره به آثار ادبی و شاعران ترکی گوی این زمان ضروریست:
خواجه علي خوارزمي و يوسف و زليخا
این اثر در اوزان هجایی و قالب شعری چارپاره، توسط خواجه علی خوارزمی سروده شده که معاصر نظامی گنجوی است. این اثر در تبریز و زنجان چاپ شده است.
شمس قیس
شمسالدین محمد بن قیس رازی )سده ۷ ق (، از مهمترین منتقدین ادبی است. دو اثر مهم از او در دست است: یکی، المعجم فی معاییر اشعار العجم و دیگری لغت نامه ی قانقلی است که از معتبرترین لغات یا فرهنگ لغات در زبان ترکی است. او همواره در کنار سلطان محمد خوارزمشاه بود. همراه وی به بغداد رفت و سپس در ۶۲۸ ق به فارس رفت و به خدمت اتابک سعد بن زنگی درآمد.
خواجه احمد یسوی
مهمترین شخصیت این دوره خواجه احمد یسوی است که البته در قلمرو قاراخانیان زیسته، اما تاثیرش در دربار خوارزمشاهیان بسیار قوی بوده است. او، نخستین متصوف دنیای ترکی گوی است که خلفای وی در سرتاسر دنیای اسلام پراکنده شدند و زبان ترکی را از چین تا آفریقا پامندند و دهه طریقت متصوفانه را پدید آوردند که در زبان فارسی نیز چنان تاثیری نهاده است که اگثر ادیبان او را پیغمبر ترمستان یا پیر ترکستان نامیده اند از جمله ی اینان عطار نیشابوری است که یسوی را پیر ترکستان می نامد. طریقت یسویه تاثیرگذارترین طریقت های اسلامی شناخته شده است.
جاراله زمخشری که قبلا راجع به ایشان صحبت کرده ایم.
شهاب الدین سهروردی که بعدها راجع به ایشان صحبت خواهیم کرد و بنیانگزار یکی از چهار طریقت فکری دنیای اسلام بشمار می آید و هنوز هم آثار وی در مرکز بررسیهای فلسفی – عرفانی جهان قرار دارد و آثاری به سه زبان دنیای اسلام نوشته است.
اشاره به نکته ای مهم و تاریخی در اینجا ضروریست. زبان ترکی در قرن هفتم هجری در کل آذربایجان به عنوان زبان اول و عمومی مردم بوده، حتی نگارش آثار علمی – ادبی به زبان ترکی آذربایجانی صورت می گرفته است. این وضعیت در آناتولی با یک فرمان دولتی رسمیت یافت. در سال 1277م / 655 ش محمد بیگ قاراماناوغلو از سلاطین قرامانی فرمانی صادر کرد که بر اساس این فرمان، استفاده از زبان های دیگر بجز ترکی، در دربار، مجالس، و میادین ممنوع بوده است. متن دقیق این فرمان چنین است:
"بوگوندن سونرا، دیوان و درگاه و بارگاه، مجلیسده و میداندا تورکودن باشقا دیل قوللانمایاجاق"!
و بدین ترتیب اکثر اسناد دولتی نیز به ترکی درآمد و بدین وسیله ادبیات کلاسیک ترکی در آناتولی تحت عنوان "دیوان ادبیاتی" رسمیت یافت. بنابراین می توان گفت زبان ترکی در این سده از دیوار چین تا دریای مدیترانه زبان ادبی و درباری بوده است.
اما از آثار برجسته ی ترکی در این دوران باید به کتابهای زیر اشاره کرد:
معین المرید
معین المرید اثری است به نظم ، که در 900 بیت سروده شده است. سراینده ی آن "اسلام" نام دارد و تحت تاثیر قوتادقو بیلیک می باشد. این اثر ترکی به صورت منظوم و در چهارپاره های ترکی سروده شده است.
جواهرالاثار
کتاب جواهر الاثار با همان وزن و فرم شعری چهارپاره ها سروده شده است. چهارپاره فرم شعری ترکان است که نخستین اشعار بدین فرم سروده می شدند. جواهرالاثار در حدود 1000 بیت می باشد.
نهج الفرادیس
کتاب ارزشمند نهج الفرادیس از محمود کرده لی به زبان ترکی خوارزمی نوشته شده است.
قطب و خسرو - شیرین
شاعر نامداری که با سرودن اثر خسرو و شیرین، باب تازه ای در ادبیات ترکی گشود.
رشیدالدین خوارزمی و محبت نامه از آثار ارزشمند به زبان ترکی خوارزمی است و از آثار دوره خو.ارزمشاهان است.
جمجمه نامه نیز از آثار همین دوره بشمار می آید هرچند که موضوع آن به گذشته ها و دوران اولیه ظهور اسلام مربوط می گردد.
از دیگر بزرگان آذربایجان در این دوره شیخ شهاب الدین سهروردی است که آثاری به سه زبان عربی، فارسی و تورکی نوشته است.
خلیفه از وجود شیخ شهاب الدین برای مباحثه با سلطان خوارزمشاهی بهره برده و به عنوان سفیر پیش سلطان علاءالدین محمد فرستاده است.
سلطان محمد معتقد بود: «در سپاه من لااقل صد تن وجود دارند که از الناصر برای خلافت شایستهتر میباشند». خلیفه برای منصرف ساختن سلطان از رفتن به بغداد، شیخ الشیوخ دستگاه خود شیخ شهاب الدین سهروردی را پیشِ خوارزمشاه اعزام داشت و شیخ پس از آن که به خدمت سلطان رسید، حدیثی از رسول خدا(ص) برای سلطان نقل کرد مبنی بر این که ایشان مؤمنان را از آزار رساندن به آل عباس برحذر داشتهاند. خوارزمشاه پاسخ داد: ولله الحمد که هرگز آزاری به آل عباس نرسانیدهام، ولی شنیدهام که در زندان خلیفه، خلقی بسیار از این طایفه محبوس ماندهاند و در همانجا به تکثیر نسل میپردازند. خوب است شیخ این حدیث نبوی را برای خلیفه بخواند. شیخ در جواب گفت: خلیفه مجتهد است و حق دارد برای خیر و صلاح جامعه اسلامی افرادی را به زندان افکند.
سلطان در پاسخ شیخ گفت: «این کسی را که تو وصف میکنی در بغداد نیست من میآیم و کسی را به خلافت مینشانم که بدین اوصاف باشد». سلطان محمد با اظهار صریحش مبنی بر عدم صلاحیت الناصر در تصدی امر زمامداری مسلمانان، کار به جایی رسید که دشمنی میان خوارزمشاه و خلیفه شدت بیشتری یافت.
البته می دانیم که همین خلیفه ی مسلمین، مادرش یک مسیحی بود. (دکتر خلعتبری، ص 6) و 48 سال بر مسند خلافت اسلام نشسته بود.
خوارزمشاه هم از مبارزه با دستگاه خلافت دست نکشید و خلیفه نیز برای غلبه بر خوارزمشاه دست به دامن مغول شد. به علت همین می توان دانست که سیاست های الناصر عباسی در برانگیختن مغولان علیه سلاطین خوارزمشاهی، سبب فروپاشی نهاد خلافت در عالم اسلام نیز شده است.
از نظر تاریخی دو تحریف بزرگ صورت گرفته است: نخست اینکه همواره مورخان فارسگرای هموطن ما تاکید می کنند که سلاطین ترک همواره برای خود حامی می خواستند آن هم از ترس ایرانیان؟! و برای این امر مذهب سنی را انتخاب کردند و ثانیا خود را به خلفا چسباندند. این تحریف بزرگی است. نخست آنکه آزادی مذهب در بین سلاطین اساس شناخته می شد هرچند که برخی از سلاطین متعصب هم بوده اند، اما بسیاری از عالمان، وزیران شیعه بوده اند و مورد هیچگونه آزار و اذیتی هم نشده اند. همچنین مخالفت آشکار سلاطین ترک از سلجوقی و اتابکی و خوارزمشاهی را با خلفا دیدیم. می بینیم که علاوه بر سلاطین سلجوقی، شمس الدین ایلدهگز از اتابکان آذربایجان، سلطان علاءالدین آتسیز، سلطان علاءالدین تکش، سلطان محمد خوارزمشاه و سلطان جلال الدین خوارزمشاه همگی در برابر خلیفه عباسی ایستاده اند و حتی به بغداد لشکرکشی کرده اند. تلاش کرده اند خلیفه را صرفا در مقام خلافت، یعنی عدم دخالت در حکومت ببینند. بنابراین تحریف تاریخ است که بگوییم سلاطین ترک مذهب سنی را بخاطر مخالفت با مردم خویش – غریبه بوده اند و از این مزخرفات – انتخاب کرده بودند. همچنین مخالفت سرسختانه ی همین سلاطین با خلفا را در کتب مختلف تاریخی می خوانیم. چند کتاب تاریخی را ورق بزنیم بدین حقایق دست می یابیم، اما آقای مرتضی راوندی و جواد طباطبایی اصرار و تاکید بر این تحریف دارند. در حالی که در کتب تاریخی مکرر بدین مساله برخورد می کنیم که سلطان سنجر خلیفه را محدود می کرد، سلطان ایلده گز برای تحدید خلیفه به بغداد لشکر کشید، سلطان تکش علیه خلیفه به بغداد لشکر کشید. جلال الدین خلیفه را در مخمصه قرار داد و غیره. اما تحلیل غلط همواره از اطلاعات غلط سرچشمه می گیرد. تاکید می کنم اینان ناآگاه به حقایق تاریخی نیستند بلکه کار خود را بر اساس تحریف تاریخ گذاشته اند و ابتدا نتیجه را در دست دارند و برای یافتن دلیل در اوراق تاریخی می گردند و سند می سازند. همینست که تحلیل های غلط خود را علمی هم قلمداد می کنند و بیچاره ایرانشهریها عقل و شعورشان را بدینان می سپارند.
این واقعیت تاریخی نیز می دانیم که همین اختلافات و ترورهای اسماعیلیه از یک طرف، غرورهای شاهانه ی سلاطین خوارزمشاهی سبب غفلت از حرکتی گردید که در شرق قلمرو خوارزمشاهان بوقوع می پیوست.
چنگیزخان وقتی بر چین غلبه یافت و بخشی از آسیای مرکزی بر قلمرو خود افزود با خوارزمشاهیان همسایه شد. خواسته ی چنگیزخان بازکردن راه بازرگانی میان قلمرو خوارزمشاهیان و چین بود. او در رابطه با سلطان محمد خوارزمشاه ادب و احترام را رعایت نمود، ولی این پادشاه با تصمیم های خصمانه اش موجبات غضب خان مغول را فراهم کرد و هجوم او را باعث گردید. حمله مغول در پی قتل ۴۵۰ بازرگان مسلمان مغولی در شهر اوترار آغاز شد. لشلر کشی نخست به فرماندهی چنگیزخان بود( ۶۱۶ ق). سلطان محمد خوارزمشاه در همان سال با سپاهی بزرگ وارد جنگ شد، ولی از جوجی پسر چنگیز شکست خورد و از آن پس از مواجهه با لشکر مغول خودداری کرد. چنگیز برای دستگیری سلطان محمد دو نفر از بزرگان لشکر خود را به تعقیب او فرستاد.
سلطان محمد خوارزمشاه که تاب مقاومت نداشت به جزیره آبسکون میگریزد و همانجا میمیرد. پسر شجاع او، جلال الدین، در برابر هجوم مغولان به مدت بیش از 10 سال ایستادگی میکند. چنگیزخان هم در وصف جلال الدین به فرزندان و سپاهیان خود میگوید: «از پدر چنین پسر باید». دومین لشکرکشی مغول در سال ۶۲۶ ه.ق توسط اوختای قاآن بود. این لشکرکشی به سلطنت خوارزمشاهیان پایان داد و بسیاری از شهرها مانند سمرقند، مرو، هرات، طوس، نیشابور و پایتخت این سلسله یعنی اورگنج به کلی ویران شد و مردمش قتلعام شدند.
مغول که در آن روزها عنوان اتحادیه طوایف تاتار، قیات، نایمان، کرائیت و تعداد دیگری از طوایف بدوی نواحی بین ترکستان، چین و سیبری بهشمار میرفت، پیشروی خود را از سوی مرزهای فرارود (ماوراءالنهر) آغاز کرده بود. این طوایف که به قول برخی مورخان، "هونهای جدید" بهشمار میرفتند و وارث مهارت آنها، در جنگجویی، تیراندازی و سلحشوری بهشمار میآمدند.
تموچین، سرکرده یک تیره از مغولان بود که اندک اندک تمامی اقوام مغول را فرمانبردار ساخت و از جانب سرکردگان قبایل قوریلتای، خان بزرگ خوانده شد. او سپس با لقب چنگیزخان، در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد.
چنگیزخان
چنگیز خان مغول (۱۱۵۵ تا ۱۱۶۲)، با نام اصلی تموچین، خان مغول بود که قبایل مغول را متحد ساخت و با فتح بخشهای وسیعی از آسیا شامل چین، روسیه، ایران و همچنین اروپای شرقی، امپراتوری مغول را پایهگذاری کرد.
امپراتوری مغول، امپراتوری بزرگی بود که طی قرون وسطایی است که به مدت حدود ۱۶0 سال حکومت کرد. قلمرو مغول بیش از ۳0٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع بود و بر جمعیتی بالغ بر ۱۰۰ میلیون نفر حکمرانی میکرد.
همچون هر ملت دیگری مغولها هم دارای اسطوره ها و افسانه های تاریخی هستند. خوشبختانه یا متاسفانه در مورد مغولها منابع بسیاری در دست است. هم کتاب های تاریخی بحد فراوان وجود دارد و هم تحقیقات گسترده ای در اروپا در باره مغولها صورت گرفته است. البته برخی بزرگنتمایی ها، قصه های غیرعلمی بدانها افزوده اند که برخی بر اساس عقده هایی که از ضربات هولناک مغولها بوجود آمده و برخی نیز بعمد برای به انحراف کشاندن حقایق تاریخی اند. در هر صورت تاریخ از این مسائل بسیار دارد. خوشبختانه بسیاری از این تحقیقات به فارسی نیز برگردانده شده است که از آن جمله پژوهش های بارتولد در تاریخ ترکهای آسیای میانه، یواخیم بارکهاوزن در امپراتوری زرد، ساندرز در کتاب تاریخ فتوحات مغول، رنه گروسه در امپراتوری صحرانوردان، دیوید مورگان با عنوان مغولها و غیره همه به فارسی ترجمه شده اند.
کتاب مغولها، دیوید مورگان، ترجمه: عباس مخبر، نشر مرکز، 1390.
هنگامی که وصاف بخشی از اثر عظیم خود را برای ایلخان اولجایتو قرائت کرد پادشاه نتوانست سر و ته مطلب را بفهمد ( 27)
مهمترین منبع از امپراتوری مغولها، سیاحتنامه هاست ( ص 29)
اروپاییان مغول شناسی را از اوایل سده 18 آغاز کردند. نخستین اثر در این باره از پتی دولاکروا، با نام چنگیزخان، 1710 (دیوید مورگان، 1371،ص 35)، سپس گوییل فرانسوی، تاریخ چنگیزخان، 1733(همان، ص 35) بوده است.
در بین اروپاییان شاید بتوان از منصف ترین پژوهندگان از بارکهاوزن نام برد که معتقد است: عناصر ترک و ایرانی و عرب در فرهنگ نوشکفته ی اسلام بهم آمیختند. و با این باور، به دشمنی بین ملت ها بویژه در میهن ما دامن نزده است.
منابع اصلی به زبان های چینی، فارسی و عربی، بویژه اسناد باقیمانده از خود مغولها منابع درجه اول بحساب می آیند. به زبان فارسی نیز منابع بسیاری وجود دارد از جمله تاریخ جهانگشای جوینی از عطاملک جوینی و جامع التواریخ از رشیدالدین فضل اله همدانی، که هر دو از کارگزاران و وزرای مغولها بوده اند و خود در جریان حوادث و رویدادهای تاریخی قرار داشته و به اسناد خود مغولها نیز دسترسی آزاد داشته اند. کتاب های دیگری هم به فارسی وجود دارد که نیازی به نام بردن نمی بینم. اما تحلیل های امروزی هموطنان فارسگرای ما اشتباهاتی را مرتکب شده اند و مغولها را به ترکان بسته اند تا تحلیل ها و نتایج دلخواه برسند. این تحریف ها برای ساختن تئوری ضدبشری ایرانشهری ضروری بوده است وگر نه حرفی برای گفتن نداشتند. آنان نیاز داشتند که زبان ترکی را به زبان مغولی پیوند بزنند و سخت گیریها، قتل عام های مغولان را بپای ترکان بنویسند و نهایت این شده است که بگویند زبان ترکی را مغولها در ایران (؟) رواج داده اند.
از خصوصیات چنگیز بسیار نوشته اند. از جمله اینکه: چنگیزخان موقعی که میخواست شهری را تسخیر کند یا شاه و سلطانی را به اطاعت وادارد، ابتدا ایلچیانی میفرستاد و اگر سلطان راضی نمیشد جنگ را آغاز می کرد. موقعی که چنگیز به شهری میرسید اگر اهل آن پیشکش آورده و استقبال کنند، چنگیز متعرض شهر ایشان نمیشد و از طرف خویش باسقاق «شحنه و امیر» برآنجا میگماشت و حکمی به نام یرلیغ به امیر شهر میداد تا دیگرکسی متعرض نشود. اگر اهل شهر یاغیگری اختیار کنند، حکم قتل و ویرانی شهر صادر میشد، که نخست مردم را به خارج شهر برده و پیشهوران را جدا با حشم برده و جماعتی را حشر اختیار کرده و الباقی از دم شمشیر میگذراندند. این هم مردی است که محققانی چون بارکهاوزن و همچنین دکتر خلعتبری بدان اشاره کرده اند.
چنگیز خان دوست داشت از عامل غافلگیری در نبرد استفاده کند و در لشکرکشیهایش به ندرت نقشههای قبل را تکرار میکرد؛ که این امر پی بردن تدابیر وی را برای دشمن سخت میساخت. گاه سربازان وی به ظاهر عقبنشینی میکردند ولی به یکباره با اسبان تازهنفس حمله میکردند. غالباً سواره نظام سبک اسلحه دشمن را سردرگم میکردند و در حالی که واحدهای دیگر مغول از همه طرف برای حمله به دشمن نزدیک میشدند. همچنین چنگیز برای آمادهسازی ارتش برای جنگ، فنون مورد استفاده در شکار را با بازیهای جنگی تخصصی ترکیب کرد.
چنگیزخان چهار پسر داشت: جوجیخان، جغتایخان، اوگتایخان، تولیخان،
جوجیخان پیش از فوت پدر درگذشت.
حکومت ماوراءالنهر و خوارزم و شهرهای ایغور و کاشغر و بلخ و بدخشان و غزنین را به جغتای سپرد.
اوگتایخان امور رهبری امپراتوری مغول را در دست گرفت.
تولیخان حفظ خزانه را بر عهده گرفت.
شورایی در حدود سال ۱۲۰۶ میلادی تشکیل شد در این شورا تموچین لقب چنگیز خان را دریافت کرد. چنگیز قانونی همگانی بر پایه عدل و برابری به نام «یاسا» را نوشت که در واقع برنامه ی حکومتی او بود.
چنگیز دستور داد مغولان خط اویغوری بیاموزند و قوانین "یاسا "را ثبت کنند و آن دفاتر را در خزانهها نگه دارند تا هر وقت خانی بر تخت نشیند یا حادثهای روی دهد شاهزادگان جمع شوند و آن طومارها را حاضر کنند و بنای کار را آن نوشتهها و قوانین بگذارند و امور ارتش را برآن شیوه پیش گیرند.
چنگیزخان انواع فسادها، زنا و دزدی را از میان برداشت و درهای بازرگانی را میان غرب و شرق باز نمود، بازرگانان نیز بیدغدغه رفت و آمد میکردند. چنگیز در نامهها که به سرکشان و دشمنان مینوشت و ایشان را به اطاعت میخواند و به آنان چنین مینوشت: اگر رام و مطیع شوید به جان امان یابید و اگر خلاف کنید ما چه دانیم آن را خدا داند.
اولین ماده از قانون یاسا میگوید لازم است که همه انانها اعتقاد کامل به یک خدا داشته باشند خدایی که زمین و آسمان و موجودات را خلق کرد و همه چیز به دست او میباشد. اما آنچه معلوم است چنگیزخان را با وجود توحیدی بودن، دین و مذهب وی مشخص نبود و با وجود داشتن امپراتوری جهانی هرگز اقدام به ایجاد دین واحدی نکرد.
در قانون یاسا هیچ مغولی حق نزاع با دیگر مغولان را نداشت.
اهداف چنگیز از ایجاد قانون یاسا را از نظر جامعهشناسی به سه مبنای مهم و اساسی میتوان تقسیم کرد:
اصل یکم: اطاعت کامل و بدون قید و شرط از فرامین چنگیزخان.
اصل دوم: ایجاد همبستگی و اتحاد در میان قبایل و برطرف کردن اختلافات قبیلهای.
اصل سوم: مجازات شدید علیه مفسدین و مجرمین در هر جایگاه و مقامی.
هدف اصلی قانون یاسا از نظر برخی طرفداران یاسای چنگیزی اینست که هدف، نشان دهنده این موضوع است که حیات انسانها، شخصیت و بالاتر بودن مقام و منزلت آدمیت است نه کسب ثروت و مقام؛ و نیز میگوید که هیچ متهمی تا هنگامیکه جرمش اثبات نشده مجرم نمیباشد.
چنگیزخان مشاورانی داشت که یکی از مشاوران اصلی او "یلوچوچوتسای" بود که در پیشگویی بسیار ماهر بود و مورد اعتماد چنگیز بود.
یکی از ویژگیهای مغولان فقدان تعصب مذهبی آنها و مدارای مذهبی آنها میباشد. مغولان بودیسم را میشناختند با اسلام از طریق بازرگانان موجود و با مانویت از طریق ترکان اویغور آشنا شدند، تعدادی از تیرههای مغول نیز مسیحی نسطوری بودند.
جوینی که طبیبی است یهودی زاده (به نقل از دکتر خلعتبری، ص 23) چنین نقل می کند: چنگیز خان فرموده که مسلمانان بدترین امت و نازلترین قوم میباشند. همچنین میگوید: چنگیزخان در موارد گوناگون برای توسعه دانستههای خود، نزد ملل به تفحص میپرداخت و با دانشمندان و روحانیون به مباحثه و مجادله میپرداخت.
چنگیزخان اطرافیان خود را از جهت روانی به گونهای آماده کرده بود که تعصبات مذهبی نداشته باشند. چنگیزخان چنان عمل می کرد تا با مخالفت روحانیون روبه رو نشود. او روحانیان را همچون دانشمندان و صنعتگران از پرداخت مالیات معاف داشت، لکن نمایندگان مجامع مذهبی را از داشتن مناصب دولتی محروم ساخت و بدین گونه جدایی مذهب را از دولت بهطور کامل عملی ساخت. او دخالت روحانیان را درامور دولتی را، خطری بزرگ برای دولت می دانست.
میگویند چنگیز خان در سال ۶۲۴ درگذشت
ایلخانیان
ایلخانان، نام سلسلهای مغولی است که از سال ۶۵۴ تا ۷۳۶ ه.ق به مدت ۷۹ سال در ایران حکومت میکردند و از اولاد چنگیز خان بودند. لشکریان چنگیز خان نخستین بار در سال ۶۱۶ ه.ق به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان در سال ۶۲۴ ه.ق معادل ۱۲۲۷ میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. در سال ۶۴۸ ه.ق معادل ۱۲۵۱ میلادی، منگوقاان (خاقان امپراتوری مغول) بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای به ترتیب به ایران و چین پیروزیهای مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیان نهادند. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان را در پی داشت. ایلخانان اگرچه در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند.
برچیدن قدرت اسماعیلیه در ایران با مشکل و مقاومتی جدی رو به رو نشد و با سقوط قلعه الموت در ۶۵۴ ق، دولت خداوندان الموت به پایان راه رسید. از سوی دیگر خلیفه عباسی، نتوانست از حرکت هلاکو به بغداد جلوگیری کند، چرا که به زودی پایتخت عباسیان به محاصره افتاد. به همین دلیل مستعصم خلیفه ناچار به اردوگاه هلاکو آمد، این امر نیز مانع غارت و کشتار بغداد نشد. خلیفه و اولادش نیز با عده کثیری از رجال دولت به قتل رسیدند. بدین گونه خلافت عباسیان نیز فرو پاشید، هر چند سپردن امارت بغداد و عراق به عطا ملک جوینی، که از والیان مسلمان بود، تا حدی در کاهش آثار فروپاشی خلافت عباسی و کشتار بغداد مؤثر واقع شد.
هلاکو در آبادی ویرانیهایی که لشکرکشیهای او، موجب آن شده بود، اهتمام ورزید. بهطوریکه تعدادی ابنیه از جمله معبد بودایی در خوی، قصری در دامنه جبال آلاغ و رصد خانهای در مراغه ساخت .
مطرح می کنند که دودمان ایلخانی زندگی چادرنشینی را برتر میشمردند از این رو دستآوردی در معماری نداشتند؟!. در حالی که، از بناهای بر جای مانده در دیگر ایالات قلمرو ایلخانی در مرکز و غرب ایران ساخته شده، چنین برمیآید که در دوره آنها معماری باشکوهی وجود داشت. هفته ی آینده در این مورد صحبت خواهیم کرد. حتی باید اضافه کنیم که مکتب های هنری ایران با نام ایلخانان رقم خورده است. مکتب تبریز، مکتب هرات و اصفهان و غیره.
از دیگر سو هم ادعا می کنند که مغولها وقتی با فرهنگ ایران آشنا شدند رام و اهلی گشتند؟! همینجاست که باید عرض کنم اینان چشمشان را بر حقایق بسته اند و سعی تمام دارند که فرهنگ ایرانی – البته فارسی را در شیعه شدن و بافرهنگ شدن ایلخانان مؤثر جلوه بدهند. اما اجازه بدهید تنها به یک نمونه از هزاران نمونه ها اشاره کنم.
افتخارالدین محمد بکری قزوینی
افتخارالدین محمد بَکری از علمای قزوین در اوایل سده هفتم هجری است که با خلق دو اثر ترکی جزو چهره های جاودانه ی ادبیات آذربایجان بشمار می آید. او با خلق کلیله و دمنه و سندبادنامه به زبان ترکی از یکسو و از سوی دیگر توانایی وی در تعلیم و آموزش زبان ترکی نشانگر فضای فرهنگی این سرزمین است. وی از طرف منگو قاآن تربیت فرزندان وی را عهده دار می شود تا به فرزندان منگو قاآن زبان ترکی و اصول کشورداری بیاموزد و او در مسیر همین آموزش دو کتاب کلیله و دمنه و سندبادنامه را به ترکی و مغولی می نویسد. لازم بیاد آوری است که منگو قاآن بین سالهای 633 الی 641 شمسی بر تخت حکومت نشسته است. سال نگارش این دو اثر را بیم سالهای 619 الی 628 دانستهاند. حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ برگزیده مینویسد: "اصل افتخاریان قزوین از افتخارالدین محمد بکری بود، از نسل ابوبکر و او مردی دانشمند و متقی بود و پیش امام سعید محمدبن یحیی نیشابوری تحصیل کرده است. از احفاد او ملک سعید افتخارالدین محمد بن ابی نصر، ملکی عاقل صاحب حزم بود و در تدبیر امور دیوانی عدیم المثل و در تحصیل خط و زبان مغولی و ترکی سعی بلیغ کرده بود."
منگو قاآن خود صاحب کمالات بوده و به علم و هنر علاقه ی وافری داشته است بطوری که رشیدالدین فضل الله همدانی نویسنده جامع التواریخ مینویسد: "منگوقاآن از خانهای بزرگ مغولان بود؛ بطوری که وی اشکال اقلیدس را حل میکرد و دستور داد که رصدخانهای بنا شود و امر کرد تا جمالالدین محمد بن طاهر بن محمد زیدی بخاری این کار را انجام دهد ولی او نمیتوانست. منگوقاآن آوازه و معروفیت خواجه نصیرالدین طوسی را شنیده بود و زمانی که هولاکو خان مغول را به ایران فرستاد، دستور داد که بعد از تصرف قلعههای اسماعیلیان، خواجه نصیرالدین طوسی را به مغولستان بفرستد تا رصدخانهای بنا کند. زمانی که کار تصرف قلاع اسماعیلی به پایان رسید، منگوقاآن در حال تصرف چین بود و هولاکو خان صلاح دید که رصدخانهای در ایران بنا شود." (فضل الله همدانی، 1364، ص 232).
برای شناخت افتخارالدین نگاهی به این دو اثر معروف که در عین حال در کل کشورهای منطقه از اهمیت خاصی برخوردارند ضروری به نظر میرسد. کلیله و دمنه اثری اخلاقی و ادبی و جزو متون قدیمی ادبیات جهان است که امروزه به بیشتر زبانهای جهان ترجمه شده است. هر چند در ایران، اصالت این کتاب به زبان سانسکریت و کشور هند شناخته شده است اما نظرات دیگری هم در این باب وجود دارد. البتده ترجمهی کلیله و دمنه به فارسی نیز چندین بار و در سده های مختلف صورت گرفته است. هر چند سخن از ترجمهی پهلوی این کتاب در زمان ساسانیان توسط برزویه طبیب گفته شده است همچنین از ترجمهی عبدالله ابن مقفع نیز به زبان عربی سخن رفته است؛ اما ترجمهی فارسی آن منسوب به ابولمعالی منشی در سدهی پنجم هجری معروفیت یافته است.
اما دکتر زهتابی با بررسی دقیق کلیله و دمنه بدین نتیجه دست یافته است که کلیله و دمنه اثری باز مانده از دوران اشکانی است و ساسانیان بعد از سلطه بر سرزمین پارت، هرچه از اشکانیان بود یعنی تمامی ثروتهای مادی و معنوی را به نابودی کشاندند. آثار معنوی اشکانی را با فریب و نیرنگ از بین برده و یا با ترجمه این آثار به پهلوی، اصل آنرا نابود کرده و فریبکارانه آصل آنرا از کشوری دیگر مانند هند عنوان کردهاند. عالمان سدههای گذشته نیز بر این نکته صحه نهادهاند از جمله ابن الندیم در الفهرست بدین امر اشاره میکند (ابن الندیم، 1346، جلد اول) و اعتمادالسلطنه وزیر مطبوعه ناصرالدین شاه قاجار نیز در کتاب "دررالتیجان فی تاریخ بنی اشکان" نیز به صراحت به کلیله و دمنه اشاره میکند که کتابی از دوران اشکانی است اما ساسانیان با نابودی اصل آن، آنرا به هندیان نسبت دادهاند (اعتمادالسلطنه، 1363، ص 150).
دکتر زهتابی نشان میدهد که ساسانیان این کتاب را که از ترکان اشکانی است به زبان خود ترجمه کرده، اصل آنرا نابود و منتسب به هند کردهاند تا به حیله و نیرنگ جزو ادبیات خودی تلقی نمایند (زهتابی، 1380، ص 133 – 136).
نوشته ی دیگری از احمد خراسانی به زبان ترکی در سال 738 صورت گرفته، و به سلطان مراد اول تقدیم شده است. سپس کاشفی نویسندهی تذکره ی معروف انوار سهیلی از نگارش کلیله و دمنه به ترکی توسط علی ابن صالح یا علی چلبی را عنوان میکند. این کتاب با نام "همایون نامه" تدوین شده و به سلطان سلیمان قانونی خلیفهی عثمانی تقدیم شده است. همچنین کتاب ساده شدهی همایون نامه در سدهی 16 میلادی بدست آمده است. همچنین عثمانزاده تائب در سال 1840 بخشهای مختلفی از کلیله و دمنه ترکی را در نشریات استانبول منتشر کرده است. همچنین کتاب تذهیب شدهی نفیسی در کتابخانه ی دربار عبدالحمید وجود دارد که بدو تقدیم گشته است. موضوع کتاب کشورداری و سرشار از آموزههای اخلاقی و تربیتی است که در قالب داستانهای حیوانات نوشته شده است.
کتاب دیگر سندبادنامه است. سند باد نامه كتابی است نظیر كلیله و دمنه كه گویا نسخهی پهلوی آن تا زمان ساسانیان موجود بوده است. موضوع سندبادنامه آداب کشورداری و رفتار با رعیت است. سندبادنامه هم بصورت منظوم و هم منثور وجود دارد. سندباد نامه، پیشتر با نام کلی "مکر زنان" اشتهار یافته است. کتاب در احوال شاهزادهای باستانی سروده شدهاست که، بر دلباختگی زنی از بانوان حرمسرای پدرش تمکین نمیکند و زن به حیلههای مختلف او را به پای چوبه دار میرساند، اما جوان پاکدامن هر بار به یاری وزیری از وزیران، از سیاست مرگ میرهد تا خود در مجالی مناسب فرصت دفاع یابد. سراسر کتاب سرشار است از حکایات پندآموز. برخی این اثر را نیز هندی میدانند.
افتخارالدین بکری با خلق این دو اثر بهمراه آموزش فرزندان منگوقاآن، اصول کشورداری و زبان ترکی را به فرزندان مغول یاد میدهد. لذا این مغولان هستند که زبان ترکی را میآموزند و ترکی زبان ادبی کشور قلمداد میگردد. حمدالله مستوفی مؤلف "تاریخ گزیده" با صراحت بدین مساله اشاره دارد. او مینویسد: اصل افتخاریان قزوین افتخارالدین محمد بکری بود، از نسل ابوبکر و او مردی دانشمند و متقی بود. او، ملکی عاقل صاحب حزم بود و در تدبیر امور دیوانی عدیم المثل و در تحصیل خط و زبان مغولی و ترکی سعی بلیغ کرده بود. کتاب کلیله و دمنه با زبان مغولی و کتاب سندباد با زبان ترکی نقل کرد و در هر دو داد سخن داد. و چون دولت به منکوقاآن رسید او مرتبه و جاهی تمام یافت و حاکم تومان قزوین شد. (حمدالله مستوفی، 1363، ص 843)
بنابراین می بینیم منگو قاآن و هلاکوخان تربیت فرزندان و نوادگان خود را به دانشمندان آذربایجانی حواله می کنند و دو چیز از آنان می خواهند یکی آموزش زبان ترکی و دوم اصول و علم کشورداری. بنابراین اگر مغولها در این سرزمین ما، رام شدند و یا بافرهنگ شدند تربیت را از ترکان آذربایجان کسب کرده اند و همت به آموزش زبان تورکی و نه فارسی بکار گرفته اند. با این حقایق نمی توان ادعاهای پوچ از زبان تحلیل گران غرض ورز و فارسگرا را قبول کرد.
مطابق افسانههای مغولی، از آمیزش یک گرگ خاکستری-آبی با یک گوزن زرد، اولین انسان ذکور زاده شدکه باتاچیخان نام داشت. یازده نسل بعد، دوبون و همسرش الانِ زیبا صاحب دو پسر شدند. دوبون درگذشت و بعد از مرگ او، الان سه پسر دیگر زایید؛ پسرانی که پدرشان موجودی مرموز «به زردی خورشید» بود. پنج پسر دوبون – که ۳ تا از آنها از نسل پدری خداگون بودند – به بزرگسالی که رسیدند، هر کدام قبیله خود را ساختند و این پنج قبیله در کنار هم، قبیله بزرگتر مغول را تشکیل میدادند. جوانترین پسر، بودونچار، قبیله بورجیگین را تأسیس کرد که چنگیزخان به همین قبیله تعلق داشت. نتیجه بودونچار که کایدو نام داشت برای بار اول قبایل مغول را تحت یک پرچم متحد کرد کایدو بین سالهای ۱۰۵۰ و ۱۱۰۰ م زندگی کرد و از این زمان است که روایاتش چهرهای تاریخی به خود میگیرند. بعد از کایدو، پسر بزرگش بایشینگور دوقسین رهبری قبیله بورجیگین را به دست گرفت و پسر دیگر، چاراقای لینگقو، قبیله تایچویید را تأسیس کرد. رقابت بین این دو قبیله یکپارچهکردن قبایل مغول را غیرممکن میکرد
علیرغم اینکه منابع چینی به سختی بین اقوام «بربر» شمال مرزهای خود تمایزی قائل شدهاند، ساختار قدرت در مغولستان بسیار پیچیده بود. در این زمان، قدرت اصلی مغولستان در دست قبیله نایمان که یک قبیله ترک بود، قرار داشت آنها تا اوایل قرن ۱۳ میلادی انسجام سیاسی خود را حفظ کردند. پس از آنها، متحدشان قبیله کریت قویترین بود. هر دو این قبایل مسیحی نسطوری بودند . تاتارها که خود به ۶ قبیله تقسیم میشدند، نیز حاضر بودند. آنها با سلسله کین در چین روابط دوستانهای داشتندو دشمن خونی کریتها به حساب میآمدند؛ مطابق روایتی، تاتارها در اوایل قرن ۱۲ میلادی یک ارتش ۴۰٬۰۰۰ نفره کریتی را به سختی شکست دادند. تاتارها همیشه خطری جدی برای مغولها به حساب میآمدند، زیرا در جنوب قلمروی آنان زندگی میکردند. قبیله ترک یا مغولِ مرکیت که به ۳ دسته مجزا تقسیم میشد، از جمله دیگر قبایل مغولستان در آن عهد بود
منابع:
اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میر آفتاب، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶ش.
اقبال، عباس، تاریخ مغول، تهران، نگاه، ۱۳۸۷ش.
القاشانی، عبدالله بن محمد، تاریخ اولجایتو، تحقیق مهین همبلی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴ش.
آیتی، عبدالحمید، تحریر تاریخ وصاف، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
تاریخ ایران کمبریج، پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیر کبیر، ۱۳۸۱ش.
خواند میر، غیاث الدین، تاریخ حبیب السیر، تهران، خیام، ۱۳۸۰ش.
فضل الله همدانی، رشید الدین، تاریخ مبارک غازانی، تحقیق کارل یان، هرتفرد، استفن اوستین، ۱۹۴۰م.
احمد آنتمن بی دابا، کلیله و دمنه، استانبول، 1310.
پروفسور دکتر زهتابی، اسلاما قدر ایران تورکلرینین دیلی و ادبیاتی، تبریز، نشر اختر، 1380.
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، تصحیح: عبدالحسین نوائی، تهران، 1363.
رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، تصحیح: دکتر بهمن کریمی، ج 2، تهران، 1364.
Zekivelidi; Khorezmian Glossary of the Maqaddimat Al-Adab, (Istanbul, universitisi Edebiyet fakultesi yayin Iarin, 1957) p. 36.
قیزیل قلم آذر Qizil Qelem...
ما را در سایت قیزیل قلم آذر Qizil Qelem دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mrbkarimia بازدید : 198 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:45