نگاهی روش¬شناختی به روشهای علمی مبارزه با نژادپرستی پان¬ایرانیسم دکتر اختیار بخشی / قسمت سوم

ساخت وبلاگ

نظريّة پسااستعمارگرايي

استعمارگری و نژادپرستی دردها و زخمهای عمیق و طویل المدّتی را در طول زندگی بر روح و روان فرد سرکوب شده و استعمارشده باقی می گذارد. استعمارگران از طریق روشهای نوشتاری و آموزشی و نیز از طریق تولید، ارزش گذاری و اشاعۀ دانش مطلوب، افراد تحت استعمار را متقاعد می سازند که خود و فرهنگ خود، زبان خود، تاریخ خود، نیاکان خود و در مجموع هویّت خود را زشت و منفی ببینند. استعمارگران به استعمارشدگان می آموزند که وضع بردگی، بندگی و حقارت را در وجود خود درونی، کانونی و نهادینه سازند. استعمارگران در حقیقت تصوّر استعمارشده ها از بدنشان، قابلیّتهای ذهنی شان و شیوۀ تفکّرشان را به بردگی می کشانند (ایران و چالش تنوّع، ص59).

آنچه را که ما فعّالان ملّی حرکت ملّی آزربایجان جنوبی از «جریان و پروسۀ مانقورت سازی یا مانقورتیسم» توسّط نژادپرستی فارس حاکم بر ایران در صد سال اخیر اراده میکنیم واجد همۀ خصوصیّاتی است که استعمار و نژادپرستی استعماری با استعمارشدگان خود می کند. صد سال است که نژادپرستی فارس حاکم بر ایران یا همان نژادپرستی ایرانی از تمام امکانات حکومتی و دولتی خود، از رسانه ها (رادیو، تلویزیون، سینما، مطبوعات، روزنامه ها، مجلّات و امکانات مجازی و سایتهای اینترنتی و ...) و نیز از آموزش و پرورش، معلّمان و کتابهای درسی (به ویژه کتابهای درسی مربوط به ادبیّات فارسی، تاریخ ایران، و علوم اجتماعی) در تمام سطوح کودکستان، دبستان، مدارس راهنمایی تحصیلی، دبیرستان و دانشگاه به طور خلاصه از تمام مولّفه های کلامی (نوشتاری و گفتاری) و غیرکلامی (تصویر و موسیقی)، یعنی فیلمها، عکسها، کتابها، روزنامه ها، مجلّات، تبلیغات، آگهی های بازرگانی، تابلوهای ریز و درشت مغازه ها، فروشگاهها، بانکها و مراکز بیمه، و مراکز فرهنگی و فرهنگی- اجتماعی و امثالهم با تمام قوای خود کوشیده است که از یک سو هژمونی و سلطۀ نژاد پارس را تحکیم بخشد و از سوی دیگر در بین ملّتهای غیرِ پارس ایران، انسانهای خودباخته، هویّت باخته، تهی شده از خویشتن، حقیر، سرکوب شده، مچاله شده، و ضدّ خودی بسازد که در ادبیّات و ترمینولوژی ضدنژادپرستانۀ حرکت ملّی آذربایجان جنوبی به این گونه افراد خودباخته و تهی شده از خویشتن و ًضدّ تورک و ضدّ عرب و ضدّ انسان «مانقورت» می گویند. مانقورت به طور خلاصه یعنی «مادرکش»، یعنی کسی که حاضر است برای جلب نظر اربابان نژادپرست خود و حفظ و حراست از پایه های جهنّمی نژادپرستی حاکم حتّی مادر خودش را بکشد. باید خاطرنشان کنیم که بیشترین تلفات را در پروسۀ نژادپرستانۀ ملّت سازی نژادپرستانۀ پارسی در ایران، ملّت تورک آزربایجان پرداخته است و بیشترین مانقورت (تورک آسیمیله شده و ضدّ تورک) از بین این ملّت بوده است. چون ملّت تاریخ ساز و بافرهنگ آزربایجان با ملّت بی هویّت و دست ساز استعمار (فارس) تفاوت و تضادّ ماهوی و ذاتی دارد و استعمارگران نمی توانستند هیچگونه سنخیّتی با نخبگان خائن و نوکرصفت دست آموز ملّت فارس و انسانهای آزاد و مبارز ملّت اصیل و ضدّ استعمار تورک آزربایجان برقرار کنند، تصمیم به توطئۀ سکوت و بایکوت این ملّت بزرگ گرفتند که این توطئۀ سکوت و بایکوت صد سال است با شدّت و حدّت هرچه تمام تر و با وجود عوض شدن ظاهری حاکمیّتها و ایدئولوژیها در ایران ادامه دارد. من خود با مانقورتهای باسواد، بی سواد و کم سوادی رو به رو شده ام که به دلیل حجم توانفرسای توهین و تمسخر ملّت تورک به خاطر داشتن لهجه در حرف زدن به زبان فارسی از سوی نژادپرستان فارس زبان و نژادپرستان سایر ملل ایران، از صحبت کردن به تورکی (زبان مادری طبیعی شان) مثل اسب وحشی می رمند و از این که کسی آنها را تورک و آزربایجانی بداند با فریاد و پرخاش فرار می کنند. بر این اساس یک مانقورت، انسانی استعمارشده و تهی شده از خویش است که هم از خودبیگانه است و هم از خود متنفّر. او برای برقراری و استوارماندن نظم جهنّمی نژادپرستانۀ فارس پرست و پارس محور حاکم بر ایران حاضر است که حتّی به سینۀ برادر تنی خودش نیز رگبار مسلسل ببندند. نگارنده از یک مانقورت بسیجی جانباز که عارضۀ بمب شیمیایی در جنگ مسلمان کش و استعماری ایران و عراق سینه اش را چنان آسیب زده بود که نای تنفّس نداشت در جواب این سؤال که: «اگر همین فردا ملّت تورک آزربایجان جنوبی در خیابانهای تبریز و اردبیل و ارومیّه و زنگان و همدان و تهران و کرج و قزوین و اراک بپا خیزند و میلیونها نفر انسان آزاد بر طبق قوانین حقوق بشر استقلال خود را بخواهند تو چه می کنی»؟ شنیده است که این مانقورت بدبخت به سادگی و با کینۀ تمام گفته است که: «کلاشینکف برمی دارم و اگر برادرم نیز چنین خواسته ای داشته باشد، سینۀ او را به رگبار گلوله می بندم»!!! همین مانقورت چنان توسّط حاکمیّت نژادپرستِ ضدّ تورک و ضدّ اسلام حاکمیّت اسلامی ایران مغزشویی شده است که در جواب این که «آیا جنگ ایران و عراق مسلمان کش و استعماری و به نفع دشمنان تورکان، عربها و اسلام نبود؟» گفت : «نه! چون عراقیها سُنّی بودند و کشتن سنّی واجب است»!!! ما ملّت آزربایجان که به برکت استعمار اروپایی و بریتانیای کبیر از سال 1304هـ.ش. /1925م. گرفتار حاکمیّت نژادپرست و استعماری ایران پارس شده ایم و خواهان تحقّق ابتدایی ترین حقوق انسانی خودمان هستیم که مورد تایید و بلکه تأکیدِ تمامی سازمانهای حقوق بشر دنیا هستند، از قبیل حقّ خواندن و نوشتن و آموزش و پرورش به زبان مادری مان که بر طبق قوانین اعلامیّه جهانی حقوق بشر و اعلامیّه جهانی حقوق زبانی حق مسلّم بشری مان است، در کشوری به نام جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر نژادپرستی حاکمیّت خوانخوار نژادپرست و ایدئولوژیک فارس، با چنین موجودات برده و خطرناک و نژادپرست و ضدّ تورک از خودمان یعنی مانقورتها و پدیدۀ مانقورتیسم نیز روبه رو هستیم که تمام دنیا باید برای شناختن ماهیّت دموکراتیک و انسان دوستانۀ حرکت ملّی آزربایجان و ماهیّت ضدّ بشری و ضدّ دموکراتیک دشمنان ملّت آزربایجان (نژادپرستان پارس ایران و برده های دست آموزشان، مانقورتها) را نیز دقیق بشناسد.

در نظريّه پسااستعماري (Post-colonial theory) مجموعه اي از مسائل نظري مرتبط با هم پديدار مي شود: تلاش براي درك مسائل ناشي از استعمارگريِ اروپا و عواقب آن. در اين ميراث، نهادها و تجربه هاي پسااستعماري، از ايدة ملّت مستقل (مانند ايدة استعماري «ملّت ايران» با وجود تنوّع آشكارِ ملّتهايِ تورك، عرب، فارس، كرد و ... در كشور ايران)، گرفته تا خودِ ايدة فرنگ، با رويه هاي گفتماني غرب گره خورده اند. از دهة 1980م. در تودة روزافزون نوشته ها، جدال بر سر مسائل مربوط به رابطة هژموني گفتمانهاي غربي و امكانات مقاومت، و شكل­گيري سوژه هاي استعماري و پساستعماري ادامه داشته است: سوژه هاي پيوندي، برآمده از بر هم نهشِ زبانها و فرهنگهاي متعارض. شرق شناسي ادوارد سعيد (1978م.)، كه در آن نويسنده بررسي كرده است كه گفتمانهاي دانشِ اروپايي چگونه «غير خوديِ» شرقي را ساخته و پرداخته اند، به تثبيت اين حوزه كمك كرد. از اين زمان، نظريّة پسااستعماري و آنچه در اين حوزه نوشته شده تلاشي بوده است براي مداخله در ساخت فرهنگ و دانش، و براي روشنفكراني كه به جوامع پسااستعماري تعلّق دارند، اين حوزه تلاشي بوده براي آنكه با نوشتن به تاریخي راه يابند كه ديگران نوشته اند (نظريّه ادبي، صص 174- 175).

پسااستعمارگرايي جنبشي است كه بر پيامدهاي راديكال تر پساساختارگرايي متّكي است، پژوهش در عرصة «سخن استعماري» يا آن چيزي است كه معمولاً «نقد پسااستعماري» ناميده مي شود، تحليل بعد فرهنگي استعمارگرايي/ امپرياليسم، به اندازة مبارزه با خود اين مقولات قدمت دارند؛ اين قبيل نگرشها جزء جدايي ناپذير جنبشهاي ضداستعماري در همة جهان بوده است. اين بحث، به عنوان بازتابي از آگاهي جديد ناشي از استقلال هند (1947م.) و نيز بخشي از جهت گيري چپ گرايان در مقابل مبارزات جهان سوم (بخصوص الجزاير) از دهة 1950م. به بعد، وارد دستور كار روشنفكران و محافل دانشگاهي كشورهاي صنعتي غرب شد. كتاب فرانتس فانون با عنوان نفرين شدگانِ زمين (1961م.)، يكي از متون كليدي و الهام بخش اين عرصه بوده و هست. ژان پل سارتر، كه يكي از روشنفكران مركز و هوادار اين جنبش بود، پيشگفتار مهمّي بر آن نوشت. از آن پس «نقد پسااستعماري» بر مقولة ايدئولوژيك و دردسرآفرينِ «ادبيّات خدمتگزار عامّه» پيشي گرفت و در دهة 1980م. به هيأت مجموعه ملاحظاتي درآمد كه مشخّصة آن عدم قطعيّت و فقدان مركز بود. و از جهات ديگر، به لحاظ فلسفي، با پساساختگرايي و بخصوص ساخت شكني پيوند خورد (ر.ك. راهنماي نظريّة ادبي معاصر، صص 236-237).

نقد پسااستعماري در فرايند تكوين و شكل گيري خود با بحثهاي مربوط به پسامدرنيسم همپوشي داشته است، امّا اين مكتب نوعي آگاهي بر مناسبات قدرت ميان فرهنگهاي غربي (فرهنگهاي استعماري، فعّال، غالب و هژمونيك مثل فرهنگ آنگلوساكسوني- آريايي حاكم بر ايران در صد و پنجاه سال اخير) و فرهنگهاي جهان سوم (فرهنگهاي مغلوب، استعمارشده و منفعل و پذيرا مثل فرهنگ آريايي مدار حاكم بر ايران در دویست سال اخير) را به همراه مي آورد كه پست مدرنسيم بازيگوش و نقيضه اي، يا علاقمند به جنبه هاي زيبايي شناختي، از آن غافل مانده يا چندان توجّهي به آن نداشته است. از چشم اندازِ نگرش پسااستمعاري، ارزشها و سنّتهاي فكري و ادبيّات غرب، از جمله روايتهاي پسامدرنيسم، به دليل هواداري از نوعي قوم گرايي سركوبگر مقصّراند. (ر.ك. همان، ص237). باید همین جا خاطرنشان کنیم که تعبير محافظه كارانة «قوم گرايي سركوبگر» را كه رامان سلدن و پيتر ويدوسون و دیگر محقّقان غربی به كار مي برند مي توان به طور غيرمحافظه كارانه و بي پروا، «ايدئولوژي نژادپرستي پان آريائيسم اروپايي» دانست که اساس نژادپرستی پانفارس حاکم بر ایران در سدۀ اخیر است.

الگوهاي انديشة غربي، در تمام حيطه ها و ساحتهاي علمي و انديشه اي، چه در حوزة فلسفه و چه در ساحت هويّت سازِ تاريخ و چه در زبانشناسي و ادبيّات و به طور خلاصه در كلّ حيطه ها بر فرهنگ جهان مسلّط بوده و سنّتها و صورتهاي فرهنگي زندگي و بيان غيرغربي را به حاشيه رانده يا ناديده انگاشته است (ر.ك. همان). نژادپرستی پارس ضدّ تورک و ضدّ عربِ حاکم بر ایران در صد سال اخیر محصول مستقیم و تمام عیار همین الگوهای اندیشه­ای غربی است که در کوششهای مداوم استعمار انگلیس در سرکارآمدن حاکمیّت نوکرصفت پهلوی و مزدور بی سواد نژادپرستِ ضدّ تورک، ضدّ عرب، ضدّ لر، و ... به نام رضاخان پالانی تجلّی یافته است و 35 میلیون انسان آزربایجانی را در قرن بیست و یکم میلادی در ایران و در جلوی چشم سازمان ملل و ملل باوجدان جهان و در سکوت کامل آنها با خشکاندن دریاچۀ ارومیّه در معرض تهدید نابودی کامل با بیش از 20 میلیارد تن نمک قرار می­دهد.

ژاك دريدا متافيزيك (هستي شناسي) غربي را همچون «اسطورة سفيدپوست» توصيف كرده است كه «فرهنگ غرب را بازسازي و منعكس مي كند: انسان سفيدپوست اسطورة خاص خود را دارد: اسطورة هند و اروپايي، و كلام خاصّ خود را؛ يعني باورهاي اسطوره اي اين زبان را كه براي صورت جهاني آن هنوز بايد دنبال دليل باشد» (همان). این اسطوره یا بهتر بگوییم محصول جعل تاریخ و آفریدن نژاد جعلی آریایی برای استعمار ملل تحت استعمار و تحت ستم با مقاصد سیاسی استعماری که توسّط استعمارگران انگلیسی، هلندی و فرانسوی از قرن هفدهم میلادی تا قرن بیستم در کشورهای هند و ایران با شدّت و حدّت تبلیغ می شد و با ظهور هیتلر در قرن بیستم در آلمان خاصیّت درخشان خود را به جهان غرب و تمام جهان درنسل کشیهای مخوف نشان داد و غرب را وادار به پذیرش اشتباه مسلّم خودش در آفریدن و تبلیغ این اسطوره کرد، با کمال حیرت و ناباوری شاهدیم که در ایران، افغانستان و تاجیکستان هنوز که هنوز است با کمک و مساعی و تبلیغ شبانه روزی و همه جانبۀ استعمار انگلیس و امریکا و امکانات اینترنتی و ماهواره ای که تجلّی تمام عیار آن در دو تلویزیون استعماری بی بی سی انگلیس BBC PERSIAN و صدای امریکا VOA PERSIAN دیده می شود، روز به روز قدرت می گیرد! و با توجّه به این که نژادپرستی ضدّ تورک و ضدّ عرب پارس، پس از انقلاب اسلامی و تشکیل حاکمیّت اسلامی ایران، رنگ و بویِ ضدّ اسرائیل نیز گرفته است و علاوه بر تهدید 6 کشور تورک زبان دنیا و به ویژه کشورهای تورک زبان آزربایجان و تورکیه، 21 کشور عرب زبان آسیا و افریقا، این بار تنها کشور یهودی دنیا یعنی اسرائیل را هدف قرار داده است. واقعیّت عجیب این که استعمار غرب و پارادایمِ فراماسونری، صهیونیسم و یهود هنوز نمی فهمد، یا می فهمد و عمدی دارد که خودش را به آن راه دیگر بزند که هیولای نژادپرستی پارس را خودش با تلاشهای 300 ساله و با مساعی دهها و بلکه صدها به اصطلاح مستشرق و شرق شناس و ایران شناس و در اصل مأمور معذور کمپانیهای استعماری هلند، فرانسه و به ویژه بریتانیا و با استفاده از مهره های یهودی الاصل مثل محمّدعلی فروغی فراماسونر ایدئولوگ نژادپرستی پارس و استراتژیست فرهنگی حاکمیّت نژادپرست پهلوی آفریده است و هنوز هم با سوء استفاده مداوم و کامل و مغرضانه از کلمۀ تورکی ایران تحت عناوین مغرضانه­تری مثل «ایران باستان»، «ایرانِ آریایی»، «سرزمین آریایی»، «مهد کوروش و داریوش و خشایارشا» و از همه مضحک­تر و رندانه­تر «ایران فرهنگی» در تلویزیونهای بی بی سی فارسی و صدای امریکا همین هیولا را تبلیغ و عامل دست نشاندۀ خودش یعنی حاکمیّت اسلامی ایران را برای سرکوب فعّالان حرکت ملّی آزربایجان جنوبی جری می کند. این هیولا نتیجۀ توطئه و در اصل حماقت استعمار صلیبی- مسیحی و استعمار ماسونی- صهیونیستی-یهودی غرب است و جالب این که امروز حاکمیّت اسلامی ایران دارد از دم خودش که جهان غرب و اسرائیل است تغذیه می کند و تا شکم نیز رسیده است!! جالب تر این که حدّ و مرز یا بهتر بگوییم دُم و شاخ این هیولا (ایران فرهنگی آریایی) که در مغز مالیخولیایی پارانویید نژادپرستان پارس نقش بسته است، چنان گسترده است که انسان به سلامت روانی شان تردید می کند. این نژادپرستان خطرناک حد و مرز ایران را از غرب چین تا دریای سیاه و دریای مدیترانه از پهنا و کلّ جنوب روسیّه تا دریای عرب و اقیانوس هند در جنوب را از درازا ایران می شمارند! به بیان بهترغرب چین (ایالت تورک نشین ترکستان شرقی! یا سین کیانگ) کل آسیای میانه و کشورهای تورک نشین قزاقستان، اؤزبکستان، قرقیزستان، ترکمنستان همگی در نظر این بیماران روانی خطرناک مانند تاجیکستان پارس زبان و جزو ایران پارس آریایی هستند، هند و پاکستان نیز مانند تاجیکان افغانستان ایرانی پارس محسوب می شوند و کشورهای سوریه و عراق و عربستان به همراه تمامی کشورهای عرب نشین حاشیۀ خلیج فارس به عبارت بهتر کلّ شبه جزیرۀ عربستان نیز ایران محسوب می شود حال بهتر است به این لیست کشورهای ارمنستان، گرجستان و تمامی پهنۀ جنوب روسیّه به اضافۀ تورکیه را هم بیفزایید تا ایران خیالی و مالیخولیایی به اصطلاح فرهنگی این نژادپرستان بیمار بهتر متصوّر شود و این همان است که تئوریسینها و ایدئولوگهای نژادپرستی پارس آن را با قیافۀ حق به جانب تبلیغ می کند.

درمورد نژاد موهوم و جعلی آریایی موريس دوورژه، در كتاب وزين «اصول علم سياست»، درباب «نظريّه هاي نژادي» چنين مي نويسد (تأكيدات داخل پرانتز از نگارنده است): «نظريّه هاي نژادي، در قرون وسطا؛ يعني در آن هنگام كه پادشاهاني مسيحي مي خواستند اموال بانكداران يهودي را تصاحب كنند، به وجود آمد. با توجّه به تحريم رباخواري توسّط مذهب كاتوليك، فقط كليميها بودند كه مي توانستند در برابر بهره، وام دهند. اين نظريّات، در قرن شانزدهم، يعني آنگاه كه اسپانياييها و پرتقاليها، به منظور آماده كردنِ مستعمرات امريكايي خود، بردگانِ افريقايي را به كار گرفتند، گسترش يافت. ولي اين گونه نظريّات، تنها در قرن نوزدهم اهمّيّت سياسي واقعي پيدا كرد.در سال 1827م. تاريخ نويس فرانسوي اگوستين تي يريAygustian Thierry، كه از خصيصة خشونت بار، عميق و كاهش ناپذير مبارزه هاي سياسي، كه كشورش را از 1789م. (انقلاب فرانسه) به بعد، دستخوش نابساماني مي كرد، و «ترور سرخ» (اعدام سلطنت طلبان به دست انقلابيها) و «ترور سفيد» (اعدام انقلابيها به دست سلطنت طلبان) را متوالياً موجب گرديده بود، يكّه خورده و براي توجيه اين تضاد، يك فرضيّه نژادي را در اثر خود به نام «نامه هايي درباب تاريخ فرانسه» (1827م.) پيشنهاد كرد. بنا بر اين فرضيه، انقلاب فرانسه و عواقب آن، دنبالة مبارزة پيگيري بود كه در طيّ قرون و اعصار، پس از هجوم بربرها، ميان دو نژاد پديدار شده بود: گالو- رومن ها، ساكنان نخستين سرزمين (فرانسه) و فرانك ها، فاتحان ژرمني. گالو- رومن ها در ميان روستاييان و طبقة سوم (نه اشراف و نه روحانيان)، و فرنك ها در ميان اشراف يافت مي شوند. پيكار بيرحمانه اي كه در ميان محافظه كاران با آزادي خواهان بعد از 1789م. جريان دارد، يكي از اشكال اين خصومت كهن است: گالو- رومن ها طبعاً بيشتر هواخواه آزادي و دموكراسي اند، و فرانك ها، بيشتر به نظامهاي مقتدر و اشتراكي دلبستگي دارند. اين نظريّه نويسندة ديگر فرانسوي كنت جوزف آرتور دو گوبينو (1816-1882م.) Arthure de gobineau J. را الهام بخشيد و وي آن را در كتاب خود به نام «بررسي در باب نابرابري نژادهاي انساني» (1853-1855م.) تعميم داد. گوبينو فرضيّة تاريخي اگوستين تي يري و افسانة «نژاد آريايي» را كه در آن ايّام در حال رواج بود، در هم آميخت. در سال 1788م. زبانشناسي به نام ويليام جونز (1746-1794م.) Jones William، كه از شباهتهاي (ناچيز و طبيعي) ميان زبانهاي سانسكريت (هندي باستان)، يوناني، لاتيني، آلماني و سلتي يكّه خورده بود، فكر كرد كه اين زبانها ريشة مشتركي دارند. در سال 1813م. توماس يانگ Thomas Young اين زبان مادر را «هند و اروپايي» نامگذاري كرد. پس از اين قومي را كه به اين زبان تكلّم مي كردند، «آريايي» ناميدند و اين نامگذاري توسّط زبانشناس بزرگ آلماني فردريش ماكس مولر(1823- 1900م.) F.Max Müller در سال 1861م. رسميّت يافت. اين قوم فرضي، كه به وسيلة زباني، كه خود نيز فرضي بود، تعريف شده بود، موضوع مطالعة گروهي از دانشمندنمايان قرار مي گيرد كه مي كوشند تا زادگاه اين قوم را معلوم دارند. تناقض ميان استنتاجهاي آنان، پوچي اين گفته ها را نمايان مي سازد. در سال 1840م. پوت Pott عقيده دارد كه آرياييها از درّه هاي سيحون و جيحون آمده اند؛ در 1868م. بن فري Benfrey سرچشمة آنان را از شمال درياي سياه، ميان دانوب و درياي خزر انگاشت؛ در 1871م. جي. سي. كنوك G.C.Cunok اصل آنان را بين درياي شمال و اورال انگاشت؛ در 1890م. دي. سي. برينتون D.C.Brinton آنان را از اهالي آفريقاي شمالي به شمار آورد؛ در 1829م. وي. گوردون چايلد V.Gordon Childe آرياييها را از روسيّه جنوبي شمرد؛ در آغاز قرن بيستم كي. اف. جوهنسُنK.F.Johansson مهد آنان را كرانه هاي بالتيك گرفت؛ در 1921م. كوسيناKossina با دقّت كمتري آنان را فقط در شمال اروپا جاي داد؛ در 1922م. پيتر ژيلز Peter Giles مسكن اصلي آنان را مجارستان شمرد و هكذا... . اين نژاد آريايي موهوم، مورد استناد آرتور دو گوبينو، آريستوكرات هوادار سلطنت قانوني خانوادة ارلئان، و مخالف آزادي، قرار مي گيرد، تا امتيازات طبقة اشراف را توجيه، و تضادّ ميان آنان و توده هاي مردم را تبيين كند. به گمان وي، اشراف از بازماندگان «آرياييها» مي باشند كه تشكيلات سياسي، انديشه و هنر، فرهنگ، تمدّن و پيشرفت را براي اروپا به ارمغان آورده اند. مردم عادّي بازماندگان اشغالگران ابتدايي اند كه بر حسب طبيعت، از نژادهاي پستند و هرچه دارند از فاتحان آريايي گرفته اند،[1] به طوري كه بدون وجود اين فاتحان، در بربريّت زندگي مي كردند. و اگر طبقة اشراف آريايي، دست از اِعمال حكومت و قدرت برمي داشتند، دوباره بدان (بربريّت) باز مي گشتند. متذكّر شويم كه پيروزي آرياييها، كه گوبينو از آن سخن مي گويد، با هجوم بربرها، كه تي يري آن را نقطة عزيمت مبارزة نژادها مي داند، تفاوت دارد. گويا قبلاً يونانيان، روميان و ژرمنها، خود «آريايي شده» بودند و از همین رو، تمدّن آنان آريايي گرديده بود. نظريّه هاي آريايي اين مزيّت را دارند، كه در «ابهام» باقي مي مانند و همين امر، آنان را از هرگونه بررسي انتقادي (و چون و چرا) در امان نگاه مي دارد. با اين حال بعضي از شاگردان گوبينو مانند واشه دو لاپو Vacher de lapouge و آمون Ammon به اندازه گيري منظّم جمجمه ها در گورستانها پرداختند، زيرا درازسران Dolichocéphles به نظر اين محقّقان، از آرياييها هستند! بدين سان ، آمون به وضع يك قانون جامعه شناختي دست زد، كه به موجب آن، درازسران در شهرها بيشتر از روستاها هستند! اين قانون در جهت نظريّه گوبينو بود (چرا كه) فاتحان طبعاً در شهرها مأوي مي گزينند. بعدها روشن شد كه اين قانون، يكسره نادرست است. نظريّات گوبينو، توسّط نازيها تغيير شكل يافت و اينان مخالفت ميان آرياييها- اشراف و مردم غير آريايي را به مخالفت ميان غيريهوديان و يهودياني كه در هر جامعه اي عامل تشتّت مي باشند و بايد از ميان برداشته شوند، تغيير دادند (اصول علم سياست، صص27-31).

ملاحظه مي شود كه سازندگان و پردازندگان شیاد و نژادپرست و جاعل اسطورة نژاد آريايي دچار چه سفسطه ها و تشتّتهايي هستند. همين افكار بود كه در مغز هيتلر و طرفدارانش نشست و تمام كشورهاي اروپايي و كلّ دنيا و از جمله ايران را در آتش جنگ سوختند و اگر سياست توسعه طلبانه و يهودي ستيزي و يهودي كشي هيتلر نبود، اروپاي استعمارگر و امريكا هنوز هم به طبل برتري نژاد سفيد آريايي بر كلّ نژادهاي جهان اين بزرگترين دروغ كلّ تاريخ بشريّت- مي كوبيدند. اما در ایران صد سال است این بزرگترین دروغ زنده و قدرتمند است و پان ایرانیستها و پانفارسها روز به روز بیشتر بر طبل برتری نژادی نزاد موهوم و دروغین آریایی (بخوانید ایرانی فارسی) می کوبند!

روشهاي ساخت شكني از منابع عهدة منتقدان پسااستعماري بوده است. علاوه بر آن پاره اي از مباحث نظري، مثل مباحث نظري برگرفته از منطق مكالمة ميخائيل باختين، مفهوم سرگشتگي گرامشي و نوشته هاي ميشل فوكو دربارة قدرت و دانش نيز با شيوه هاي پسااستعماري يا ضدّ استعماري تفكّر، خوانش و روايت ارتباط دارند. «نقد پسامدرن» ليوتار از كلّيّت بخشيدن به روايتها و استراتژيهاي تاريخي عقلانيّت غربي نيز آشكارا بر نگرش پسااستعماري اثرگذار بوده است (راهنماي نظريّة ادبي، ص 238).

فرق عمدة بين نگرش پسااستعماري با نگرشهاي پسامدرنيسم و پساساختگراي آن است كه دو نگرش اخير انتقاد خود را متوجّه سوژة انساني يگانه مي كنند، حال آن كه پسااستعمارگرايي در جست و جوي تحليل بردن سوژة امپرياليستي است. سوژهايي كه در پي متعهّد كردن فرهنگهاي غير غربي به نوعي ذهنيّت و روايت سركوب شدة از خود است (كه كليشه اي و تثبيت شده از سوي تفكّر استعمارگر غرب است) و مشروعيّت بخشي فردي و ملّي به همان روايت است كه ويژگي انسان ليبرال غربي است. خطر آشكار در اين واقعيّت نهفته است كه «سوژه هاي استعماري» (مثل پارادايمِ استعماري سركوبگر ايرانِ آريايي در سدۀ اخير در ايران)، در تابعيّت از شيوه هاي ايدئولوژيك غربي «تثبيت» مي شوند. و اين شيوه ها نيز به نوبة خود در مركز كنترل كننده (پارادايم استعماري حاكم بر جهان غرب هرچند ادّعاي دموكرات بودن و فكر باز داشتن آنان گوش فلك را كر مي كند)، تأييد مي شوند! و اين همان چشم انداز «شرق شناسي» است كه توسّط ادوراد سعيد در كتابي به همين نام (شرق شناسي 1978م.) بررسي و آشكار شده است. سعيد يكي از شاخه هاي شاخص مكتب انتقادي پسااستعماري است كه انگيزة كار او، تعهّد سياسي اش به آرمان فلسطين است. سعيد كه برجسته ترين دنباله رو ميشل فوكو است، مجذوب روايت نيچه اي مربّي خودش از پساساختگرايي است؛ زيرا به او امكان مي دهد كه نظريّة گفتمان را با مبارزات اجتماعي و سياسي واقعي پيوند زند. سعيد با به چالش كشيدن گفتمان غرب، منطق نظريّه هاي فوكو را دنبال مي كند: هيچ گفتماني براي هميشه تثبيت شده نيست؛ گفتمان هم علّت و هم معلول است؛ گفتمان نه تنها اعمال قدرت مي كند بلكه مخالف نيز برمي انگيزد (ر.ك. راهنماي نظريّة ادبي، صص 237-238).

بی­گمان هیچ ملّتی از ملل جهان از نام کشوری برای استعمار مللل دیگر همان کشور به اندازه­ای که نخبگان نژادپرست فارس ایران از نام این کشور برای ساختن ملّت جعلی ایران، دروغهای تاریخی و هویّت جعلی ایرانی و استعمار ملّتهای غیر فارس سوء­استفاده کرده­اند، سوء­استفاده نکرده­است تا جایی که کار به تولید گفتمان سراپا کذبِ «ایرانشهر» (ایران بزرگ فرهنگی) کشیده­است که در آن نه تنها جایی برای ملّت تورک آزربایجان وجود ندارد بلکه این ملّت بزرگ به همراه ملل تورکمن و عرب عامل اصلی تضعیف این گفتمان در طول تاریخ و زمان حال و آینده پنداشته­شده و به عنوان دشمنان این گفتمان و این خیال پارانویایی پنداشته می­شوند. پانفارسها و مانقورتها طوری این گفتمان را تکرار می­کنند که گویی حقیقت مطلق است در مقالۀ «ایران یا ارن» خودمان، با ریشه­یابی دقیق کلمۀ ایران، در اصل برای برملا کردن و افشاگری جعلی بودن بنیانهای این گفتمان کوشیده ایم. ما از همۀ روشهای تحقیق ذکرشده برای اثبات موضوع دزدیده شدن نام تورکی ایران و سوء استفادۀ همه جانبۀ نژادپرستان پانفارس حاکم بر ایران، گفتمان ایرانیِ پارس ِ آریایی و گفتمان پارس- شیعه در سدۀ اخیر از این نام در جهت ایجاد گفتمانهای جعلی ایرانشهر، ایران فرهنگی و امثالهم با هدفِ استعمار ملّت تورک آزربایجان و ایران و ملّتهای دیگر ایران بهره خواهیم گرفت.

پی­نوشت­ها


[1] - به شباهت ميان نظريّه گوبينو و شاگردانش؛ يعني پان آرياييستها، پان ايرانيستها يا بهتر بگوييم پان فارسهاي وطني مان دقّت كنيد. پانفارسهاي ايراني نيز برآنند كه در فلات ايران، قرنها و قرنها هيچ تمدّني وجود نداشته و ذرّه ذرّة خاك اين سرزمين، قرنها و قرنها بي صبرانه منتظر بود و چشم به آسمان دوخته بود كه به قول ما آذربايجانيها گفتني، «گؤي ياريْلا»، آسمان شكاف بردارد و از آسمان نژاد پاك 24 عيار نيالودة آريايي (يعني پارس) بر اين سرزمين بيفتد و زبان و تمدّن و فرهنگ و هنر و پيشرفت و فرّه و فرَوَهَر و الخ... بياورد و خاك ايران را به قول استاد سَتُرگ سخن و سخن سنج، دكتر كزّازي، «سپند» بگرداند! در حالي كه تمدّنهاي درخشان ملّتهاي پروتورك و غير پروتورك، همگي، برتر از تمدّن موهوم آرياييان وحشي و جنايتكار، قرنها قبل از مهاجرت موهوم اين نژاد مجعول و مجهول، بر قطعه قطعة خاك اين سرزمين بوده است و براي آنان كه بقول قرآن، صاحبان عقلند و مي بينند و مي خواهند ببينند و عبرت گيرند، هم روي خاك و هم زير خاك، نشانه ها فراوانند.

منابع

اصول علم سیاست، موریس دوورژه، ترجمۀ ابوالفضل قاضی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386

ايران و چالش تنوّع، بنيادگرايي اسلامي، راسيسم آريانيستي و مبارزات دموكراتيك، پروفسور عليرضا اصغرزاده، 1386

Iran and the Challenge of Diversity: Islamic Fundamentalism, Aryanist Racism, and Democratic Struggles, Alireza Asgharzadeh, First published in 2007 by Palgrave Macmillan

بارت، فوكو، آلتوسر؛ مايكل پين، ترجمة پيام يزدانجو، تهران: نشر مركز، 1379

پيشدرآمدي بر نظريّة ادبي، تري ايگلتون، ترجمة عباس مخبر، تهران: مركز، چ چهارم، 1386

تاریخ ادبیّات ایران (جلد اوّل از خلاصۀ جلد اوّل و دوم تاریخ ادبیّات در ایران)، دكتر ذبیح­الله صفا، تهران: انتشارات ققنوس،چ بیستم، 1381

تاریخ تحوّلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران از ورود اسلام تا پایان حکومت علویان طبرستان، دکتر محمّد امیر شیخ نوری، تهران، دانشگاه پیام نور، چ. سوم، 1386

تاريخ زبان فارسي الف، دكتر محسن ابوالقاسمي، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، چ دوم، 1374

تاريخ زبان فارسي ب، دكتر مهري باقري، تهران: نشر قطره، چ دوم، 1375

تاريخ مختصر زبانشناسي، آر. اچ. روبينز، ترجمة علي محمّد حق شناس، تهران: نشر مركز و كتاب ماد، چ هشتم، 1378

تحليل گفتمان انتقادي، فردوس آقاگل زاده، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1385

درآمدي بر معني شناسي، فرانك ر. پالمر، ترجمة كوروش صفوي، تهران: نشر مركز، 1366

دستور تاریخی زبان فارسی الف، دکتر پرویز ناتل خانلری، به کوشش دکتر عفّت مستشارنیا، تهران، انتشارات توس، چ. چهارم، 1378

دستور تاریخی زبان فارسی ب، دکتر محسن ابوالقاسمی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، 1375

دیوان لغات­الترک، شیخ محمود بن حسین کاشغری، برگردان به فارسی از دکتر حسین محمدزاده صدیق، تبریز: نشر اختر،1384

راهنماي نظريّة ادبي معاصر، رامان سِلدُن و پيتر ويدوسون، ترجمة عبّاس مخبر، تهران: طرح نو، چ سوم، 1384

کلیّات شمس تبریزی، مولانا جلال الدّین محمّد مولوی، مطابق نسخۀ تصحیح شدۀ استاد بدیع الزّمان فروزانفر، تهران، نشر علم، چ. هفتم،1384

گفتمان شناسي رايج و انتقادي، لطف الله يارمحمّدي، تهران: انتشارات هرمس، 1383

ماده های فعلهای فارسی دری، دکتر محسن ابوالقاسمی، تهران، انتشارات ققنوس، 1373

نشانه شناسيِ كاربردي، فرزان سجودي، تهران: نشر علم، 1378

نظريّة ادبي (معرّفي بسيار مختصر)، جاناتان كالر، ترجمة فرزانه طاهري، تهران: نشر مركز، 1382

نقد و حقيقت، رولان بارت، ترجمة شيرين دخت دقيقيان، تهران: مركز، 1377

قیزیل قلم آذر Qizil Qelem...
ما را در سایت قیزیل قلم آذر Qizil Qelem دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrbkarimia بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 17:06